سعید معدنی با مهر مطرح كرد؛
تتلو های بیشتری در راهند
به گزارش جاوید شو سعید معدنی، جامعه شناس و استاد دانشگاه اعتقاد دارد توده های بی شكل، با اینكه برای حاكمیت ها مطلوب به نظر می رسند، ولی این توده ها تیغ دو لبه هستند.
به گزارش جاوید شو به نقل از مهر، «جامعه توده ای» از منظر جامعه شناختی در مقابل «جامعه مدنی» قرار می گیرد؛ بررسی شاخصه های این دو نوع جامعه و نتایج فرهنگی و سیاسی آنها نیازمند تحلیلی جامعه شناختی است. به این بهانه در چارچوب پرونده «فرهنگ عمومی در جامعه توده ای» سراغ «سعید معدنی» جامعه شناس و استاد جامعه شناسی دانشگاه رفتیم تا تحلیل او را از وضعیت فرهنگی جامعه ایرانی كه در سال های اخیر به وضوح نشانه ها و نمادهای یك جامعه توده ای را از خود نشان داده، جویا شویم. این مدرس دانشگاه هم به نتایج احتمالی توده ای شدن جامعه در عرصه سیاست پرداخته و هم وضعیت فرهنگی در چنین جوامعی را، با تاكید بر جامعه امروز ایران بررسی نموده است.
پرونده «فرهنگ عمومی در جامعه توده ای» با تاكید بر نقد ساختاری رفتارهای توده وار و یكدست كننده در جامعه ایرانی منتشر می شود و بیشتر هم ناظر به سبك زندگی طبقه متوسط شهری در ایران است؛ این نقد می تواند حوزه های مختلفی را در بربگیرد از حوزه های فرهنگ و هنر و دین بگیرید تا سیاست و مسائل اجتماعی و... ؛ آنچه برای ما اهمیت داشت فرایندهای یكدست ساز و سطحی كننده و غیرانتقادی موجود در همه این حوزه هاست كه در كل از جامعه ما چیزی ساخته كه می توان آنرا بعنوان «جامعه توده وار» خوانش كرد. بعنوان یك جامعه شناس تا چه حد با این تحلیل از جامعه ایرانی موافقید و مناسباتی كه باعث بروز چنین وضعیتی شده از نگاه شما چیست؟
ما باید جامعه ایران را با در نظر گرفتن تحولاتش در طول تاریخ ببینیم و فهم نماییم. از زمانی كه ما وارد فضای معروف به مدرنیته شدیم و اتفاقاتی كه در پشت این اتفاق رخ داد، تقریباً جامعه توده ای یا توده وار هم در ایران به وجود آمد. به شكلی اوج این پدیده را می توانیم همزمان با بروز «اصلاحات ارضی» در ایران بدانیم؛ در اصلاحات ارضی، جامعه روستایی متحول شد و كم كم جامعه شهری به وجود آمد و بعد جامعه توده ای و توده وار به صورت همزمان با این پدیده شكل گرفت، چونكه وقتی افراد از نهادهای سنتی جدا شوند و نتوانند جذب نهادهای مدرن شوند، یا حداقل نهادهای مدرنی وجود داشته باشد كه به افراد شكل بدهد، جامعه وضعیت بی شكلی پیدا می كند كه آنرا «جامعه توده وار» می گویند.
در گذشته جامعه سنتی در چارچوب گروه های سنتی مثل طایفه و قبیله و گروه های ارتباطی مربوط به همان فضا، گروه های مذهبی و غیره معنا می شدند، ولی وقتی رها می شوند و وارد یك جامعه بی شكل می شوند این وضعیت توده وار شكل می گیرد. بخصوص وقتی چنین تحولاتی در حكومت های دیكتاتوری صورت گیرد، از آنجائیكه این حكومت ها اجازه نمی دهند احزاب شكل بگیرند، نهادهای جدید به وجود بیایند و نخبگان فعال شوند، جامعه نمی تواند در بستر مدرنیته نهادسازی كند و شكل ثانویه مدرن را به خود بگیرد. به همین خاطر توده های بی شكل رها هستند و باآنكه حكومت ها فكر می كنند در مدیریت آن موفق عمل می كنند، اما ناخودآگاه احتمال دارد یكی از طریق برسد و این افراد و توده های بی شكل را به روشی شكل بدهد كه مطلوب همین حكومت ها نیست. یعنی اتفاقات سیاسی و اجتماعی سهمگینی به پشتوانه همین توده ها شكل بگیرد و حكومت ها را با خطر مواجه كند.
وقتی افراد از نهادهای سنتی جدا شوند و نتوانند جذب نهادهای مدرن شوند، یا حداقل نهادهای مدرنی وجود داشته باشد كه به افراد شكل بدهد، جامعه وضعیت بی شكلی پیدا می كند كه آنرا «جامعه توده وار» می گویند
شما اگر دقت كنید در دهه ۵۰ چنین اتفاقی رخ داد؛ جامعه توده وار و بی شكل رها گردید و این جامعه ای بود كه در لذایذ موجود در شهرسازی های مدرن و مدرنیزاسیون از بالا غرق شده بود؛ شاید صرفا یكسری خواننده و... در آن دوره بودند كه جوانان آن زمان دنبالشان می رفتند. بعد گروه های نخبه تحصیل كرده به صورت مخفی یا آشكار وارد سازمان ها یا ساختارهای جدی و سیاسی شدند تا اینكه یك نسلی یا تیپی از نخبگان به وجود آمد بعنوان تیپ انقلابی مسلمان كه نمونه بارزش در میان روحانیت امام خمینی(ره) و... بودند و در غیرروحانی ها هم شریعتی و تاجر و... بودند. اینها توانستند توده بی شكل را جذب خودشان كنند و احتمالاً یكی از علل مهم انقلاب ۵۷ همین مساله بود. در چنین وضعیت كنترل از دست نهادهای حكومت خارج شد و انقلاب شكل گرفت. به عبارت دیگر در آن زمان جامعه بی شكل، سیال و رها بود و یك گروه نخبه به وجود آمد و توانستند آنها را به خود جذب نماید و انقلاب ۵۷ را رقم بزند.
الان باردیگر احساس می كنم ما وارد یك جامعه بی شكل شده ایم؛ مثلا ما اگر در سال ۵۳، ۷۰ درصد جمعیت روستایی و ۳۰ درصد جمعیت شهری داشتیم، در انقلاب ۵۷، این نسبت حدودا مساوی شد و ۵۰ به ۵۰ شد. اما الآن چیزی حدود ۷۵ درصد جمعیت شهری داریم و ۲۵ درصد جمعیت روستایی؛ آن هم روستاهایی كه دیگر به معنای روستایی سنتی، روستا نیست، بلكه كاملا تغییر كرده اند؛ آنها هم همه ابزارهای مدرنی را كه در شهرها موجود است دارند و استفاده می كنند؛ آنها هم اینترنت و تلگرام و اینستاگرام و توئیتر و باقی امكانات ارتباطی زندگی مدرن را دارند و در حال تجربه آن هستند.
لذا اگر همان فرض پیشین را در نظر بگیریم، این جامعه ای كه ۷۸ درصد جمعیتش شهری هستند و نهادهای لازم با اقتضائات زندگی مدرن هم در آن شكل نگرفته، یك جامعه توده وار و رها است. این وضعیت می تواند برای نهاد حاكم دشواریهایی را ایجاد كند؛ یعنی همانطور كه گفتم در عین حال كه فقدان گروه ها و احزاب قدرتمند شاید برای سیستم وضعیت ظاهراً مناسبی را ایجاد كند، اما از یك منظر خطرناك می باشد. سیلان و توده واری افراد در جامعه احتمال خطر را برای حكومت ها بالا می برد و حكومت باید فكری برای این وضعیت بكند.
جامعه ای كه ۷۸ درصد جمعیتش شهری هستند و نهادهای لازم با اقتضائات زندگی مدرن هم در آن شكل نگرفته، یك جامعه توده وار و رها است. این وضعیت می تواند برای نهاد حاكم دشواریهایی را ایجاد كند
اما به لحاظ فرهنگی كه فكر می كنم هدف شما بیشتر بررسی این وجه از مبحث باشد، باید بگویم افراد در جامعه توده وار بی سر و بی لیدر هستند و بنابراین هم یك مدت دنبال این سلبریتی می روند، مدتی بعد دنبال آن یكی سلبریتی و كاملا سیال و به شكلی سرگردان هستند. مثلاً كسی باور نمی كرد روزی كسی مثل «تتلو» بتواند این همه فالور داشته باشد. یا مثلا چه كسی تصور می كرد كه این ماهواره هایی كه در غرب و كشورهای مختلف فیلم ها و قصه ها و گفت وگوهای سطحی و مبتذل پخش می كنند، این همه مردم را به دنبال خودشان بكشانند! چرا چنین اتفاقی می افتد؟ چون جامعه توده وار است و جامعه توده وار، جامعه ای است كه تربیت نشده است.
به همین خاطر یك فرهنگ سیال و سطحی در جامعه ما شكل گرفته است كه مثلاً می بینید فلان مبحث سطحی ۲۰ هزار بار لایك می خورد یا ۲ میلیون آدم دنبال كننده صفحاتی هستند كه شدیدا سطحی و حتی مبتذل است. ازاین رو من فكر می كنم یك بازگشت باردیگر ای به دهه ۵۰ در شكل نوین خودش در جامعه امروز شكل گرفته است و یك جامعه توده وار، بی شكل و رهایی در جامعه بوجود آمده است.
منتقدان رادیكال جوامع جدید معتقدند كه خود نظام های حاكم و نهاده های قدرت هستند كه به توده ای شدن مردم و جامعه دامن می زنند، چون نفعشان در این است، اما تحلیل شما به شكلی است كه گویی حكومت اتفاقا یا جریان هژمونیك با توده ای شدن جامعه متضرر می شود و در موضع خطر قرار می گیرد!
بله، كاملاً درست است.
حالا سوال اینجاست كه آیا در كشور ما این فرآیند توده ای كردن/شدن جامعه بر اساس نوعی غفلت رقم خورده یا اتفاقا به صورت مدیریت شده برای همراه كردن توده های سطحی در حال شكل گیری است؟
من احساس می كنم در اینجا هیچ نوع فكری از قبل وجود ندارد! ولی درعین حال سیستم و جریان غالب از این مورد سود می برد. مثلا نهادهای مسلط معتقدند یا فكر می كنند كه به اصطلاح توانسته اند جامعه را كنترل كنند و موفق شدند كاری كنند كه احزاب و افراد قدرتمند و نخبگان نتوانند گروه های اجتماعی و افراد جامعه را به خودشان جذب كنند.
حكومت ها امكان دارد فكر كنند كه این جامعه سیال و توده وار برای شان مفید می باشد، ولی درعین حال به تدریج یك جامعه عقب مانده از خود به جا می گذارد كه در بزنگاه ها شدیدا خطرناك هستند
مثلا من حوادث دی ماه دو سال پیش را در همین راستا می بینم؛ یعنی حركت های بی سری كه در جامعه و شهرهای كوچك صورت گرفت و نهادهای حكومتی هم توانستند تا حدودی آنرا كنترل كنند. ولی همین حركت های بی سر اگر فراگیر شود چه اتفاقی می افتد؟! می شود مثل عراق كنونی؛ چون در عراق كنونی هم نه رهبری برای این اعتراضات وجود دارد، و نه ایدئولوژی خاصی در كار است. جامعه، جامعه سیالی است و این ها می توانند در بزنگاه ها، خسارت بسیاری به حكومت ها وارد كنند؛ یعنی با اینكه شاید اینها نتوانند حكومت ها را سرنگون كنند، ولی می توانند به جامعه صدمه های زیادی بزنند و مثلا اقتصاد و امنیت جامعه را به شدت تضعیف كنند و یا روند رو به رشد جامعه را متوقف كنند.
بنابراین اشاره كردم حكومت ها امكان دارد فكر كنند كه این جامعه سیال و توده وار برای شان مفید می باشد، ولی درعین حال به تدریج یك جامعه عقب مانده از خود به جا می گذارد كه در بزنگاه ها شدیداً خطرناك هستند.
یعنی یك تیغ دو لبه است!
همین طور است؛ اگر دقت كرده باشید در چنین جوامعی نخبگان در اقلیت هستند و به جای آن سلبریتی ها تبدیل به رهبرانی عوام زده می شوند. به شكلی سلبریتی ها تبدیل به نخبگان جامعه می شوند كه فقط ظاهراً نخبه هستند، و در باطن خودشان شدیداً عوام زده اند. اما به هر حال این سلبریتی ها در یك جامعه توده وار بُرد و تأثیر بیشتری نسبت به نخبگان واقعی و فرهیختگان اهل فكر پیدا می كنند. امكان دارد حكومت فكر كند كه با این شیوه جامعه قابل كنترل است و می تواند توده ها را كنترل كند. ولی در بزنگاه های مهمی خود این وضعیت كاملا به ضررش تمام می شود! مثل دوره شاه كه كنترل توده ها از دست رژیم خارج می شود یا مثل سرنگونی صدام كه باز كنترل از دست رژیم حاكم خارج شد.
در این وضعیت تحلیل شما در مورد فعالیت های مطلوب اهالی فرهنگ و رسانه چیست؟ یعنی اهل فرهنگ و هنر و رسانه و حتی دانشگاهیان چطور می توانند از توده ای شدن بیشتر جامعه ایرانی جلوگیری نمایند یا آنرا به سمت ساختارهایی ببرند كه این توده واری نفی شود؟
به طبع، اگر امكانات فرهنگی و رسانه ای دست حاكمان و جریان های مسلط باشد، افرادی كه شما نام بردید (اعم از اهل فرهنگ و هنر و رسانه و... ) كمتر می توانند فراورده های فرهنگی خودشان را نشان دهند و با آنها بر جریان غالب تأثیر بگذارند. اما اینطور هم نیست كه كاملاً بی دست وپا یا دست وپا بسته باشند. این ها هم همین امروز دارند كار خودشان را انجام می دهند، اما به هر حال تاثیرشان شاید چندان زیاد نباشد.
می دانید، مساله این است كه در جامعه ای كه رسانه ها و صداوسیما در دست حاكمیت است، بخش اعظمی از همین نخبگان نمی توانند وارد این سیستم رسانه ای بشوند و از راه آن بتوانند كارهای هنری و فرهنگی خویش را معرفی كنند و تاثیرات مثبتی بر توده ها بگذارند. ولی باز این ها دارند فعالیت خویش را انجام می دهند یعنی از راه نوشتن كتاب و یا در حوزه سینما و... كارهای خویش را پیش می برند و من معتقدم ناخودآگاه و به تدریج مسائل مثبت فرهنگی پیش می رود؛ مثلا من فكر نمی كردن كه صدا و سیما هیچ وقت فیلمی مانند «ورود آقایان ممنوع» را پخش كند، ولی دیدیم كه پخش گردید. این نشان داده است كه فعالیت های فرهنگی و هنری آرام آرام تأثیر می گذارند و راه خویش را هم باز می كنند. یعنی كسانی كه واقعا نخبه و فرهنگی هستند راه هایی برای بیان اظهارنظرها و راهكارهای پیشنهادی خودشان پیدا می كنند و اینها هم تاثیرات خویش را می گذارد.
در چنین جوامعی نخبگان در اقلیت هستند و به جای آن سلبریتی ها تبدیل به رهبرانی عوام زده می شوند... این سلبریتی ها در یك جامعه توده وار بُرد و تأثیر بیشتری نسبت به نخبگان واقعی و فرهیختگان اهل فكر پیدا می كنند
احساس می كنم این نوع فرهنگ سازی ها را همین نخبگان انجام می دهند و ناخودآگاه و به صورت ضمنی دارند كار خویش را پیش می برند؛ اما این تدریجی است و به اصطلاح در یك فرآیند طولانی مدت اثربخش خواهد بود. پس به این ترتیب، باآنكه امكان دارد نخبگان و اهالی فرهنگ محروم از ابزارهای مهم رسانه ای باشند، اما در از راه روزنه هایی كه وجود دارد، دارند كار خویش را پیش می برند
اگر بخواهیم كمی چالش به این مورد ورود پیدا نماییم، عرض می كنم كه تصور حقیر در مورد همین فعالیت های فرهنگی و هنری كه شما به بخشی از آنها اشاره كردید تا نمونه هایی برای نفی توده واری از جامعه را یاد شده قرار بدهید، این است كه در خود نمونه ها و مثال هایی از این دست، رد پایی از توده ای كردن مضاعف جامعه دیده می شود! به این معنا كه چنین تولیدات فرهنگی و هنری یا اقدامات اجتماعی، به شكلی پرت كردن ذهن مخاطب از مسائل اصلی تر و بنیادی تر است و با برساخت نوعی جذابیت برای موضوعات فرعی تلاش می كند توده ها را به این سو و آن سو بكشاند و باز به روحیه تقلید توده ها از سلبریتی ها دامن می زند.
شكی در این نیست. اصلاً ۱۰۰ درصد همین است و در این مقطع نخواستم وارد این مورد بشوم. اتفاقا ما در همان جا هم تشكل و احزاب فرهنگی و لیدرهای فكری و فرهنگی نداریم و نتیجه اش همین چیزی می شود كه شما گفتید.
عرضم این است كه اهالی فرهنگ هم خودشان به چند قسم تقسیم می شوند؛ ما اهل فرهنگ و هنر توده وار هم داریم كه اتفاقا به توده ای شدن جامعه دامن می زنند. نمونه بارز آن تتلو است. آنها هم بی شكل هستند و لیدر ندارند و احتمال زیادی دارد كه عوام زدگی را بیشتر كنند. پس لازم است اینجا مبحث را تفكیك نماییم. یكی اینكه خود جریان ها و نهادهای مسلط دارند از راه رسانه و غیره تبلیغ می كند كه درباره آن صحبت كردیم. ولی خارج از این سیستم، بقیه افرادی كه فعالیت می نمایند، لزوماً نخبگان فرهنگی مثبت نیستند. امكان دارد نخبه فرهنگی باشند، اما نخبه لزوماً به مفهوم خوب بودن نیست. مثلا امكان دارد ما دزد و قاچاقچی نخبه داشته باشیم! در جامعه شناسی گفته می شود كه نخبگان لزوماً افراد خوبی نیستند مثلاً «هیتلر» هم در جایگاه خودش یك نخبه است!
پس كسانی كه این طرف قضیه هستند، لزوماً آدم های متعهد یا فرهنگ ساز و مثبتی نیستند و احتمال دارد فرهنگ سازان منفی برای جامعه باشند. از سوی دیگر دسته دومی هم هستند كه در جهت ایجاد آثار فاخر گام برمی دارند، نه اینكه همان عوام زدگی را به شكلی غیرحكومتی پیش ببرند.
پس قبول دارید كه معتقدید در جریان های فرهنگی، هنری امروز، مثلا كسانی كه حجم بالایی از آثار كمدی كه بهتر است با عنوان «لودگی» نامیده شوند را تولید می كنند در حال بازتولید همان توده گرایی هستند كه گاه به علت وجود ساختارهای توده ساز نهادهای حاكمیتی در مقابل آنها ژست اپوزیسیونی می گیرند؟
بله، صد درصد. اصلاً این جوك ها و طنزهایی كه می بینیم، حتی برخی شبكه های ماهواره ای كه از خارج پخش می شود هم همین هستند؛ یعنی به شكلی دارند سطحی گرایی و عوام زدگی را تبلیغ و ترویج می كنند. شكی در این نیست.
این پست جاوید شو را پسندیدید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب