مصرف و فرهنگ كالایی -۴۲
خطر فردگرایی افراطی در كمین جامعه ایران، رستگاری با استفاده از مصرف ؟
جاوید شو: رستگاری حالا در دسترس همگان قرار گرفته است، همینجا، دو تا خیابان بالاتر، در پاساژهای شهری كه خیابانهایش پر از دود، ولی فروشگاه هایش پر از نور و زرق و برق است.
خبرگزاری مهر- سرویس فرهنگ
«مصرف» و استفاده از كالاهای مصرفی در همه اعصار و دوره های زندگی بشر وجود داشته و از این رو هیچگاه امری تازه و جدید نیست؛ آنچه در بررسی مصرف در زندگی امروز جدید است، فرایندی است كه طی آن مصرف از محتوای طبیعی خود خارج شده، معنای واقعی خویش را از دست می دهد و شكلی كاملا نمادین پیدا می كند. در این شكل نمادین، عموماً مصرف به ابزاری برای انواع خاصی از تمایز و تفوق جویی و حتی در شكل حاد خود تسلط خواهی بدل می گردد و در دل مناسبات پیچیده ای كه شكل می دهد خیلی از ارزش ها را زائل كرده و به جای آنها ارزش های نو می نشاند.
اینجاست كه مصرف بعنوان یك پدیده مدرن كه مسبوق به هیچ سابقه ای نبوده، محل توجه و تامل قرار می گیرد و پیوندش با دیگر اقتضائات جهان جدید چنان برجسته و مهم می گردد كه درك آن كاملا وابسته به فهم همان اقتضائات می گردد. برای مثال می توان بر پیوند مصرف و مصرف گرایی جدید با فردگرایی برخاسته از لیبرالیسم جدید دست گذاشت و نكات مهمی را از این پدیده استخراج كرد.
«كلاهت را سفت بگیر باد نبرد»
فردگرایی جدید كه در سرآغاز اندیشه مدرن مطرح شده بود بیشتر الگویی اجتماعی سیاسی و در رابطه با آزادیهای فردی در دل جامعه ای بود كه نظام های سیاسی باید به آن تن می دادند و كرامت و آزادی فردی را به رسمیت می شناختند. با اینكه این فردیت گرایی ارتباط تنگاتنگی هم با مالكیت فردی و خصوصی داشت، ولی كمتر بعنوان مسئله ای تماما مادی - اقتصادی، و در رابطه با انباشت سرمایه توسط یك طبقه تمامیت خواه به شكلی كه امروزه آنرا درك می نماییم، مد نظر بود. این شكل از فردیت سودانگار و منفعت طلب بعدها از دل فردیت گرایی مد نظر فیلسوفان لیبرال بیرون آمد و به نظر می آید بیشتر یك برآیندی تاریخی بود تا مبتنی بر اراده ای در سرآغاز.
به هر حال امروز ما به وجهی منفی از فردیت گرایی مواجه ایم كه در آن كسب سود و منفعت مادی – اقتصادی مواجه ایم كه دیگر از مرزهای فردگرایی گذشته و آنرا به شكلی كنار گذاشته و تبدیل به پدیده ای جدیدتر تحت عنوان «اتمیزاسیون» (Atomization) می گردد كه به قول «دوركیم» در شكل فراگیرش یك آنومی است و «خواست سیری ناپذیر» افراد را در جوامعی كه هیچ پیوندی با آن ندارند، معرفی می كند. در اینجا مسئله مصرف با بستری كه پهن می كند تا آنومی را به طرز حداكثری به جلو براند، كاملا قابل تشخیص می باشد و ما را به درك نسبتاً واقع گرایانه ای از جوامع مصرف گرا در شرایط بحران اجتماعی می رساند.
قبل از آنكه به بررسی این پدیده و آنومی در جامعه ایرانی نگاهی بیندازیم ذكر یك نكته لازم است؛ اتمیزاسیون جوامع معمولا در دو هنگامه بحرانی، رادیكال شده و شدت بیشتری می یابند؛ نخست در شرایط تفوق جویانه استبدادی كه نه تنها ساختارهای دولت ها امكان دارد بر افراد جامعه تحمیل كند، بلكه خود افراد جامعه هم در یك فرهنگ عمومی مبتنی بر استبداد (اعم از تمایزجویی و تفوق و تسلط خواهی اجتماعی) امكان دارد آنرا تولید كنند و بدون اینكه واقف باشند به فضای اتمیزه و آنومی متعاقب آن دامن بزنند. دوم، در شرایط بحران های شدید اقتصادی می باشد كه بر اساس آن منطق سوژه ها تبدیل به گزاره هایی نظیر این ها می شود: «گلیم خویش را باید از آب گرفت»، «كلاهت را سفت بگیر باد نبرد»، «زرنگ باش» و...
حجت الاسلام علیرضا پیروزمند، یكی از مهمترین چهره های حوزوی در عرصه كاربردی كردن ایده های فرهنگی اسلامی در این باره به مهر می گوید: " الگوهای توسعه ما مبتنی بر یك سبك زندگی غربی و مادی شكل گرفتند و وقتی ما به آن عقبه توجه نمی نماییم و مثلاً می آییم در اقتصاد بحث «اقتصاد بازار آزاد» را مطرح می نماییم، در سیاست بحث دموكراسی لیبرالی را، و نه مردم سالاری را دامن می زنیم، همینطور در فرهنگ بحث «لیبرالیسم، تكثرگرایی و سكولاریسم فرهنگی» را طرح می نماییم و... نتیجه چیزی جز همین شرایط نمی گردد. از جانب دیگر وقتی می آییم مسئولیت حاكمیت و دولت را در هدایت و سرپرستی مسائل سیاسی، فرهنگی و اقتصادی تضعیف می نماییم و بعنوان اینكه باید كارها را به مردم واگذار كرد مدیریت خیلی از مسائل را رها می نماییم چه اتفاقی غیر از این را انتظار دارید؟ بدتر از همه اینها وقتی این رفتارها و وادادگی ها، تبدیل به برنامه اصلی اقتصاد پایه كشور می گردد و «پول» و انباشت سرمایه در سراسر اقتصاد ما نقش تعیین كننده پیدا می كند و حتی این نوع از اقتصاد نسبت به فرهنگ و مسائل اجتماعی اولویت و تعیین كنندگی پیدا می كند، می گردد همین شرایطی كه امروز شاهد آن هستیم."پیروزمند ادامه می دهد: " مجموعه این ها سبب می گردد كه حرص و حسد سازمان یافته و اجتماعی در جامعه نهادینه شود و جو دنیاخواهی به صورت فزاینده ای موج بردارد و احساس نارضایتی و فقر فراگیر در جامعه القاء شود. امكان دارد فرد در یك تعریف طبیعی مایحتاج زندگی خودش را داشته باشد و بتواند زندگی معمول و در شأن خودش را داشته باشد، ولی وقتی به دلایل مختلف تحریك به مصرف گرایی و برخورداری سطح بالاتر در جامعه اتفاق می افتد، مردم احساس نیاز بیشتر و در بسیاری شرایط كاذبی می كنند و در عین حال می بینند كه امكان ارضای آن نیاز بالاتر در آنها وجود ندارد. در این وضعیت به خاطر اینكه از حیثیت خود دفاع كرده و ثابت كنند از بقیه جامعه عقب نیستند، به این مصرف زدگی و تجمل گرایی كشانده می شوند و به رفتارهای ناهنجاری دست می زنند تا به هر قیمتی فاصله طبقاتی خویش را با دیگران پر كنند و وقتی هم نمی توانند این كار را انجام دهند، احساس تبعیض و نابرابری ها امكان دارد حتی به شورش های اجتماعی و اعتراضها منجر شود."
با توجه به اینها، حدودا روشن است كه جامعه امروز ایران تا چه حد آماده اتمیزاسیون و آنومی مبتنی بر مصرف حداكثری، در شكل عام خرید و انباشت كالا و به مصرف رساندنشان، چه با هدف كسب سود، چه با منطق «از آب بیرون كشیدن گلیم» و «محكم نگاه داشتن كلاه» و اشكال مختلف «زرنگی» بوده است.
بحران اخیر اقتصادی و شكل تازه ای از مصرفگرایی در ایران
بحران اخیر اقتصادی و موج عجیب و غریب گرانی و كمبود برخی اجناس در بازار برای چندمین بار وضعیت مصیبت بار فرهنگ عمومی و تمایل حداكثری برای انباشت كالا، كسب سود در مدت زمانی كوتاه، با استفاده از نوع خاصی از خرید و مصرف در ایران را به اثبات رساند. این در حالی بود كه رنج تحولات منفی اقتصادی و سوء مدیریت ها در داخل بیشتر از هر زمان دیگری عرصه را بر مردم جامعه ما تنگ كرده بود و به جای اینكه در یك كنش جمعی مبتنی بر مدارا و حتی ایثار، اعضای جامعه «میزبانِ بحران» بواسطه مدیریتِ خرید و مصرفشان یكدیگر را كمك كنند، خود به عاملان تشدید بحران برای یكدیگر بدل شدند. این كنش های عمومی، برخلاف آنچه عده ای معتقدند، اصلاً حداقلی نبود و فقط كثرت ورشكستگان و تعداد كسانی كه پس از پایین آمدن قیمت ها، بخصوص قیمت سكه و دلار سكته كرده و یا به بیمارستان منتقل شدند، نشان داده است كه این نوع كنش های منفعت طلبانه اجتماعی و ناشی از مصرف زدگی و كالایی شدن اتم هایش، تا چه حد، بخش زیادی از جامعه را به سمت تباهی سوق می دهد.
غلامرضا جمشیدی ها استاد دانشگاه تهران و جامعه شناسی روان شناسی بودن دلایل این ماجرا را رد می كند و به مهر می گوید: " اگر یك نفر در یك جامعه تنبل باشد، فقط خودش است و احیانا دلیل روانشناسانه دارد، اگر دو نفر، ده نفر، صد نفر، نه هزار نفر و حتی ده هزار نفر كار نكنند، باز هم می توان گفت این آدمها مشكل دارند. ولی وقتی پنج میلیون آدم بیكار هستند، دیگر نمی توان دلایل روان شناختی را عامل این مسئله دانست، حتماً دلایل ساختاری وجود دارد، حالا یا ساختار آموزشی است یا چیز دیگر.وقتی در جامعه ما كلهم اجمعین به سمت زندگی اشرافی و مصرفی می روند، دلایل بطور قطع ساختاری است و دلایل ساختاری را باید در دولتمردان و كل نظام حاكمیتی بررسی كرد. یك بخش دولت می باشد، یك بخش صدا و سیما است یك بخش نظام آموزشی و... است و در این بین عوامل بیرونی هم امكان دارد اثرگذار باشند. من به شخصه معتقدم نقش دولت تأثیر خیلی بیشتری روی برنامه های مصرف گرایی در كشور ما دارد"
این شرایط منفت طلبانه، مصرف زده، كالایی شده و تا حد زیادی خشونت بار كه طبق آن هر كسی حاضر است گلیم خویش را از آب بیرون بكشد، حتی به این قیمت كه دیگران را در غرقاب نداری و ناتوانی غرق كند، امروزه برای همه ما امری آشنا و طبیعی به نظر می رسد؛ شرایطی كه پیشتر قانون جای دیگری كه با حیات وحش ارتباط داشت و در آن باید دیگری را می خوردی یا می بلعیدی، تا خورده یا بلعیده نشوی! امروزه در تمدن جدید با بهره گیری از قالب های جدید اداره جامعه كه مدعی جهانی شدن وتمدن جدید هم هستند با شعار گویی فاصله شعرهای متمدن و طبیعت وحشی كم شده است و همه ما به شكلی افرادی را در كنار خود داریم یا می بینیم كه از قوانین یكدست شده این تمدن پیروی می كنند و چه بسا خودمان هم در مواردی تابع همان قوانین عمل نماییم و جزئی غیرقابل منفك از آن طبیعت باشیم؛
«هانیه» نام یكی از همكاران سابقم بوده است؛ او حدود ۳۰ سال سن دارد و متاهل است و از یك نظر انسانی كاملاً موجه، معقول و دارای جایگاه شغلی تقریباً خوبی در یك نهاد فرهنگی محسوب می شود؛ در ایام نخست گران و كم شدن «رب گوجه فرنگی» در فروشگاه های تهران هاینه با همسرش به فروشگاهی زنجیره می رود و تعداد زیادی «رب» می خرد و در خانه انبار می كند؛ به قول خود او لااقل مصرف رب یك سال آینده او تامین شده بود و او از این قضیه خوشحال بود.
همسایه طبقه پائینی یكی از همكارانم كه نوزاد دارد، در موج گرانی و كمبود «پوشك بچه» كاری شبیه كاری كه هانیه در مورد «رب گوجه فرنگی» انجام اده بود، او با «پوشك بچه» مرتكب شد. همكارم می گوید پوشك ها را بار ماشین كرده بودند و آوردند و مدتی طول كشید تا همه را خالی كنند. حالا حدود یكی، ماه از آن قصه گذشته است و همكارم می گوید نوزاد همسایه بزرگ شده و پوشك ها دیگر اندازه اش نمی شود! او دیده بود كه همسایه دارد پوشك ها را از خانه خارج می كند و بار می زند تا ببرد با قیمتی نازلتر بفروشد و سایزهای بزرگترش را بخرد.
برادرم كه اسمش «هادی» است در شركتی كامپیوتری كار می كند و همكارانی دارد كه پیگیر اخبار و تحولات كشورهای خارجی در مورد بازار علم و تكنولوژی و اقتصاد مدرن هستند. هادی تعریف می كند كه تعدادی از همكارانش با نخستین موج گران شدن دلار، به صرافی ها رفته اند و مقدار زیادی دلار خریده اند تا سود كنند. هادی بارها با آنها بحث كرده است و آنها را از این كار نهی كرده است؛ می گوید به آنها گفتم فرض كنید همه ما كه دلار و سكه نخریدیم به علت عدم گرانی ها و كمبودها بیچاره شویم و حتی بمیریم؛ آیا شما از اینكه پولتان چندین برابر شده است و سود بسیاری كرده اید خرسند خواهید شد؟ و آیا فكر نمی كنید كه همه ما باید در دل یك جامعه و قالب یك اجتماع با هم از امری جمعی و همگانی و عمومی سود ببریم تا بتوانیم خرسند باشیم؟ هادی حتی جمله درخشان «تئودور آدورنو» در خصوص اینكه «رستگاری امری جمعی است» را به همكارانش گفته و گوشزد كرده است؛ ولی همكاران هادی او را به «ایده آلیست» و «رویاپرداز» بودن متهم كرده اند و هادی بارها از بحث و گفت وگو با آنها دچار احساس سرخوردگی شده است.
این ها تنهای موارد اندكی از مشاهدات نگارنده است. هر كسی از ما چندین و چند مشاهده نظیر این را داشته و دارد. تاكسی ها و اندك فضاهای عمومی موجود در شهرها پر است از نقل روایاتی از این كنش ها كه در یك سوی آن، عده ای پولدار و پولدارتر شده اند و در سوی دیگر آن، عده ای ورشكسته و ورشكسته تر شده اند.
رستگاری با استفاده از مصرف
اتمیزه شدن جامعه به معنای این است كه هر كسی تلاش می كند فارغ از نفع جمعی و عمومی به صورت حاد و رادیكالی خویش را نجات دهد؛ «ژان بودریار» فیلسوف فرانسوی معاصر در كتاب «جامعه مصرفی» این شكل از نجات و رستگاری را در پیوندی كه با مصرف و جامعه مصرفی برقرار می كند تحلیل كرده و می گوید جامعه ای كه با مصرف نمادین روبرو است، راه رستگاری خویش را در وفور كالایی و مصرف هر چه بیشتر نمادهای موجود در یك جامعه كالایی-مصرفی می جوید. در چنین شرایطی افرادی كه مصرف را در مقام ایدئولوژیك نجات پذیرفته اند، مجموعه ای از ماكت ها و نشانه های خوشبختی را فراهم آورده و انتظار می كشد كه خوشبختی از طریق برسد. در چنین جامعه ای یك تفكر جادویی بر مصرف حاكم است و این ذهنیت جادویی بر زندگی روزمره سیطره دارد؛ از نظر بودریار در اینجا نوعی اعتقاد به «قادرِ مطلق» بودن نشانه ها در كار است و طبق آن «رفاه، كثرت كالاها و اجناس، در واقع چیزی جز انباشت نشانه های خوشبختی نیستند» و گرفتارشدن در یك زنجیره بی انتها نمادسازی و مصرف نمادین را باعث می گردد كه در نهایت امر، به بی مفهوم شدن همه چیز می انجامد.
از نظر او خوشبختی یك «ابركالای یگانه» در جامعه مصرفی است و تمام مفاهیم و همه اجناس و كالاهای دیگر حول آن چرخ می زنند و ارزش هر چیزی در این گردونه صرفاً در نسبت با تامین یا عدم تامین آن تعیین می گردد. این «مرجع مطلق» در جامعه مصرفی دقیقاً شأنی برابر با «رستگاری نهایی» دارد. مسئله تا حد زیادی روشن است، در وضعیتی كه ارزش از خود كار، از خود كالا و از خود انسان به صرفاً «زیادی» یا «وفور» كالاها منتقل شده است، خوشبختی هم چیزی نخواهد بود جز «به چنگ آوردن دسترسی» به این «وفور». در اینجاست كه تحلیل واقعی چیزها و بررسی ارزشی آن ها جای خویش را به جست وجوی حریصانه اشیا و نشانه ها برای تملك هرچه بیشتر آن ها می دهد. این فضا، مفهوم «پیشرفت» و «رشد» مادی اقتصادی را به میان می آورد و در سطوح مختلف مفهوم «زرنگی» برای برخورداری هر چه بیشتر و متعاقب آن تمایزجویی نمایشی و تفوق مالی و برخوردارانه را تولید و بازتولید می كند.
«ثریا» یكی از آشناهای ما دارای مدرك فوق لیسانس است. او می گوید عاشق خرید وسایل خانه است و همینطور عاشق «سرویس طلا»، «عطرهای گرانقمیت فرانسوی» است و دوست دارد آنها را به میزان «فراوان» داشته باشد. می گوید پس از خرید اینها اگر پولی برایم بماند دوست دارم مجموعه ای كامل از «ظروف مینیاتوری» را خریداری كنم.
او علاقه اش به خرید كالاهای تزئینی، شیك و لوكس را صراحتاً اعتراف و اظهار می كند: امروزه متاسفانه اغلب كالاهایی كه در منازل اطرافیانم می بینم جنبه تظاهری داره و مردم شدیدا درگیر این شده اند كه با كالاها برای خودشان شان اجتماعی و فرهنگی تولید كنند و بتوانند با این كالاها به شكلی احساس خوشی و خوشبختی كنند. من هم به تزئینات و كالاهای تزئینی اهمیت ولی تلاش می كنم مصرفم، یك مصرف بهینه باشد».
ثریا می گوید كه حدودا ۷۰ درصد از خریدهایش مربوط به كالاهای لوكس و تزئینی و ۳۰ درصد از آن مربوط به نیازهای عادی و روزانه است. او حس خوشایند خویش را از داشتن این كالاها بروز می دهد و می گوید این خریدها سبب می گردد آدم در زندگی حس خوبی داشته باشد.
چند وقت پیش «فریبا»، یكی از دوستان خانوادگی مان را كه اهمیت خارق العاده ای به خرید كردن می دهد، راضی كردم تا چند كلمه در مورد دیدگاه هایش در این خصوص حرف بزند؛ او به كلی منكر «خرید كردن برای رفع نیازهای روزمره» است و می گوید: خرید كالا در اغلب مواقع برای رفع نیاز صورت نمی گیرد. چه كسی گفته كه فقط زمانی كه به چیز خاصی نیاز داریم باید خرید كنیم؟ مثلاً شاید من یك تی شرت یا یك مایو را ببینم و از آن خوشم بیاید، یعنی داشتن آن لباس در آن زمان خاص به من حس خوشایندی بدهد و حال مرا خوب كند؛ در این شرایط من حتما آنرا می خرم بدون اینكه به آن هیچ نیازی داشته باشم! حتی امكان دارد من هیچ وقت هم نتوانم از آن استفاده كنم؛ ولی خرید چنین چیزی به من آرامش و حس رضایت می دهد! این چه ایرادی دارد؟»
قدرت و غرور با خرید
او بخش مهمی از لذت بردن از زندگی را تحت مقوله خرید و مصرف معنا می كند و می گوید: «خرید و مصرف كردن چیزهایی كه دوست دارم، به من حس "قدرت" و "غرور" می دهد و سبب می گردد در زندگی احساس خوشبختی كنم». فریبا اضافه می كند: «من به تك بودن اهمیت می دهم؛ یعنی دوست ندارم با یك لباس تكراری در جایی ظاهر بشوم؛ نه خودم و نه بچه ها و همسرم! دوست دارم هم خودم و هم همسر و بچه هایمان همیشه تك باشیم. من از یكنواختی متنفرم و نه تنها در مورد لباس، بلكه در خانه هم شدیدا طرفدار تنوع هستم. به صورتی كه وسایل منزلمان را سالی یك بار عوض می نماییم. این تنوع برای احساس رضایت از زندگی لازم است و بر روحیات ما تاثیر مثبت می گذارد. به عبارتی می توانم بگویم كه این تنوعی كه به وجود می آید، سبب آرامش در زندگی می شود».
«زهیر» ۲۲ ساله، مجرد و دانشجوی مقطع كارشناسی ارشد است. با او تازه و به واسطه یكی از دوستان مشتركمان آشنا شده ام و نظرش درباره خرید و مصرف را جویا شدم. به قول خودش شدیداً به «شاپینگ» كردن علاقه دارد و بخش مهمی از حیات روزمره اش در ارتباط با خرید كردن می گذرد؛ «واقعا به خرید علاقه دارم برایش زمان می گذارم و با انگیزه به این كار را انجام می دهم، هر وقت فرصتی پیدا كنم یا نیاز به خرید داشته باشم می روم خرید؛ به صورت معمول می توان اظهار داشت كه هفته ای یك روزم به صورت كامل به گشت و گذار برای خرید و شاپینگ سپری می گردد.»
از زهیر می پرسم واقعا اینقدر نیاز داری كه خرید می كنی؟ وی در پاسخ می گوید: «همیشه كه بنا بر نیازم خرید نمی نماییم، خیلی وقتها خرید می نماییم، بدون اینكه اصلا به آن وسایل خریداری شده نیازی داشته باشیم. بیشتر وقتها خریدهای من از همین موارد فانتزی و غیرضروری است. اینگونه خریدها شاید به شكلی خریدهای عادت شده یا تفریحی و تفننی باشد، چون احساس می كنم این فرایند حالم را خوب می كند و به من حس رضایت از زندگی می دهد».
او ادامه می دهد: «من دوست دارم همیشه به روز باشم و از این كه متنوع باشم خوشم می آید. این عمل سبب می گردد كه شما همیشه با یك رنگ و تركیب و لباس خاص وارد هر جمعی و همین نو بودن و متنوع بودن به شما روحیه و شخصیت شما می دهد. از سوی دیگر این خرید كردن و متنوع بودن نوعی تفریح است و حس خرسندی به آدم می دهد. این خرید كردن ها برای خود من نوعی وقت گذاشتن برای كار خوشایند و رضایت بخش است».
كار می كنم تا خرید كنم
«سارا»ی ۲۸ ساله، متاهل و دارای لیسانس حقوق است. او برادرزاده یكی از همكاران و آدم شدیدا خوش مشربی است؛ بعنوان یك نمونه آدم اهل خرید و مصرف به من معرفی شده و وقتی با او وارد گفت وگو می شوم می بینم نمونه جالب توجهی است؛ سارا می گوید: «تا دلت بخواهد اهل خرید كردن ام. از كجایش برایت بگویم؟» علاقه او به خرید از خنده هایش به خوبی پیداست. می گوید: «من كار می كنم، فقط به خاطر اینكه بتوانم خرید كنم! حدودا می توانم بگویم بیشترین كاری كه برایش زمان اختصاص می دهم همین خرید كردن است؛ این كار مهمترین بخش زندگی من است و من با خرید و مصرف كردن واقعا حس خوشیختی را تجربه می كنم».
او هم اعتراف می كند كه خرید كردن به او احساس رضایت و خرسند بودن از زندگی را القا می كند؛ «كلا خرید كردن مرا در زندگی راضی نگه می دارد. یعنی در بعضی از شرایط دشوار زندگی تنها چیزی كه می تواند مرا ارضا كند، همین خرید است؛ برایم فرقی هم نمی كند كه چه چیزی بخرم، فقط باید خرید باشد تا بتواند حال و هوایم را عوض كند». می پرسم پس طبیعتاً مهم نیست كه این كالاها جزو كالاهای مورد نیازتان باشد یا نه؟ و وی در پاسخ می گوید: «نه برایم اهمیتی ندارد، حتی اگر نیازی به آن كالا نداشته باشم، خودم برایش نیاز می تراشم و روزی همان كالا كه امروز به آن نیازی احساس نمی كنم، به نیاز من تبدیل می شود».
سارا اعتقاد دارد «بسیاری از كالاها امروزه فانتزی هستند و وارد سبد كالای زندگی ها شده اند؛ مثلا یك پستیژ مو یا همان كلاه گیس را در نظر بگیرید، شاید خیلی وقتها جزو نیازهای ضروری محسوب نشوند ولی وقتی می خواهید به مهمانی بروید و خاص باشید و یك مدل آرایشی جذاب داشته باشید، استفاده از آن هم به شكلی لزوم دارد و این كالا هم تبدیل به نیاز ضروری ما شده است. یا مثلا لنزهای رنگی كه یك زمانی خیلی زیاد استفاده می شد از همین دست كالاها است. خیلی از آدمها در هر مهمانی و مراسمی از آن استفاده می كردند و دیگر داشتنش و استفاده از آن به شكلی ضروری بود. به صورت كلی هر چند وقت یكبار یك چیزی مد می گردد و به سبد خرید و كالاهای زندگی روزمره اضافه می گردد و به نظر من این خیلی طبیعی است».
بسامد واژگانی چون «خرسندی»، «آرامش»، «رضایت»، «خوشی»، «خوشبختی» و... در اظهار نظرهای بالا تامل برانگیز است. دور و بر ما پر از مفاهیم همبسته با «رستگاری» است؛ رستگاری حالا در دسترس همگان قرار گرفته است، همینجا، دو تا خیابان بالاتر، در پاساژهای شهری كه عموما دود گرفته است، ولی فروشگاه هایش بواسطه انواع زرق و برق ها و رایحه های متمایز زنانه و مردانه، به اضافه دستگاه های تهویه غول پیكر تمایز خویش را از فضای حاكم بر خیابانهای منتهی به جنوب حفظ نموده اند. اینجا ملكوت آسمانها در دسترس همگان است، باید به رستگاران سلامی دوباره كرد، فردیت های خوشبخت و فارغ از «رستگاری جمعی». آنچه به چشم می آید اجرای یك نمایش عمومی در عین حفظ فردیت مدرن است؛ «رستگاری خصوصی»
این پست جاوید شو را پسندیدید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب