پسری شبیه پدر در بازار کتاب

پسری شبیه پدر در بازار کتاب

به گزارش جاوید شو، کتاب «پسری شبیه پدر» با مبحث زندگی نامه شهید محمد سپهری منتشر شد؛ شهیدی که حجت الاسلام علیرضا پناهیان او را استاد اخلاق خود می دانست.


به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا کتاب «پسری شبیه پدر» را عصمت سپهری در رابطه با زندگی برادر شهیدش محمد سپهری نوشته که توسط انتشارات صریر در ۸۶ صفحه انتشار یافته است.
نویسنده که هم فرزند شهید است و هم خواهر شهید نوشت: ابتدا خواستم در مورد شهدایی چون شهید محمدحسین فهمیده و بهنام محمدی که در سنین نوجوانی برای حفظ اسلام و کشور پای به معرکه جنگ ت و دفاع مقدس گذشته از جانش گذشتم مقام رفیع شهادت نائل شدند بنویسم اما بعد از بررسی های مختلف به این نتیجه رسیدم که میبایست نوشتن را ابتدا از شهدایی که در کنار خودم بودند و با آنها زندگی کردم، شروع کنم. بنابراین با استفاده از خاطرات زیسته خودم و خانواده بخصوص مادر گرانقدرمان، دوستان و همرزمان برادر شهیدم محمد سپهری که شباهت بسیاری با پدر شهیدم داشت، مطالبی را به رشته تحریر درآورم. (صفحه ۱۰)


وی با بیان برخی خصوصیت های برادرش نوشت: محمد از غیبت و دروغ بسیار متنفر بود و همواره در گفتار و کلام صداقت داشت. بسیار پایبند شعائر و واجبات دینی بود. در هر زمینه ای تقوای دینی را رعایت می کرد. بنابراین از کودکی هیچ وقت محمد را ندیدند که فعل حرام از او سر بزند. حجت الاسلام حاج آقای پناهیان که از دوستان و همرزمان محمد بود، در رابطه با وی می گوید «در جمع هایمان وقتی حرف از اخلاق و ادب می زدیم، همه نگاه ها بسمت محمد دوخته می شد. محمد استاد اخلاق ما بود».(صفحه ۱۷)
این خواهر شهید اضافه کرد: محمد هربار که می خواست به جبهه برود، ابتدا به حرم امام رضا (ع) می رفت و از ایشان اجازه می گرفت. یک مرتبه در راه بازگشت، وقتی آقای پناهیان از او پرسیده بود که چرا می خواهد، برگردد، محمد گفته بود «خمسم را نداده ام، می روم خمس را پرداخت کنم سپس برمی گردم.» هرچند مبلغ خمس محمد خیلی کم بود ولی راضی نبود از این مقدار کم هم چشم پوشی کند. (صفحه ۳۳)
نویسنده در رابطه با نحوه شهادت برادرش به نقل از محسن هدایتی، یکی از همرزمانش محمد نوشت: موقعی که در قله های دوپازا بودیم و عملیات نصر ۷ شروع شد، یکی از بچه ها پشت تیربار بود و محمد سپهری به وی خاطرنشان کرد «تو خسته ای. بلند شو تا من جای تو بنشینم.» بمحض این که محمد پشت تیربار نشست. خمپاره ای بسمت وی فرود آمد و به پهلوی سمت چپ محمد برخورد کرد و سبب مجروحیت شدید او شد. محمد آغاز به فرستادن صلوات و ذکر یا زهرا کرد و تا نیم ساعت مشغول مناجات و صدا کردن ائمه بود. سپس به شهادت رسید و پس از آن پیکر متبرک او را از قله ها به پائین آوردم و به پشت جبهه منتقل شد. (صفحه ۴۳)


نویسنده همینطور با ذکر برخی نامه های شهید نوشت: در ۲۵ اردیبهشت سال ۱۳۶۵ نامه ای را خطاب به دوستان و نوجوانان و حافظین قرآن ارسال می کند و به آنها سفارش می کند که در فهم قرآن، تفکر و تعمق داشته باشند. چون که دنیا و آخرت در آن گنجانده شده است. «در تعلق به ادعیه و خواندن نهج البلاغه در روزهای فراغت به خصوص دعای کمیل، دعای توسل و زیارت عاشورا تلاش کنند. چون که ادعیه، حضور قلب است و نهج البلاغه، مقدمه عروج ». (صفحه ۴۸)
وی در رابطه با شهادت برادرش هم اضافه کرد: سر انجام محمد در سن ۱۸ سالگی و در شب عید قربان سال ۶۶ مقارن با ۲۱ مرداد در عملیات نصر هفت در قله های دوپازای سردشت غرب به درجه رفیع شهادت نائل شد. تیر دشمن به پهلوی سمت چپش برخورد کرد و مثل حضرت فاطمه زهرا به شهادت رسید و در قطعه ۲۷ بهشت زهرا در کنار مزار پدر شهیدش به خاک سپرده شد. محمد در قسمتی از وصیت نامه اش از خانم فاطمه زهرا چنین درخواست کرده بود که «دوست دارم در وقت شهادت، خانم فاطمه زهرا بیاید و در حق من مادری کند و سرم را به زانو بگیرد».



منبع:

1404/02/30
12:50:29
5.0 / 5
16
تگهای خبر: فرهنگ , كتاب
این پست جاوید شو را پسندیدید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۲ بعلاوه ۵
جاوید شو جاوید شو