تغییر نگران كننده مرجعیت اجتماعی در ایران
یك راه دراز از شاملو و جلال تا ژوله و ابر
جاوید شو: نگران كننده تر از تغییر فرهنگ و سلیقه عمومی در میان جوانان و نوجوانان؛ تغییر مراجع اجتماعی در میان آنهاست.روزگاری شاملو و جلال آل آحمد مرجع اجتماعی ایرانی ها بودند.
خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ؛ بهمنیار پورسینا
جامعه شناسان مفهومی دارند به اسم «مرجعیت اجتماعی» به این معنا كه كسانی یا نهادهایی در جوامع انسانی هستند كه برای دیگر انسان ها به شكلی مرجعیت دارند و مردمان عادی، در پاره ای از امور، به آنان تاسی می كنند. نمونه بارز چنین مرجعیتی را امروزه می توان در گروه های متخصص یافت، كسانی مانند پزشكان كه مردمان برای درمان بیماری های خود به آنان بازگشت می كنند و دستورات آنان را بدون قید و شرط می پذیرند. نمونه دیگر، و شاید به شكلی واضح تر، مصلحان اجتماعی اند كه به خلاف پزشكان كه حمایت و پیروی مردم را تنها در حوزه تخصصی خود دارند، در همه جوانب زندگی بر مردمان تاثیر می گذارند. نمونه های برجسته این مصلحان اجتماعی در دوره های نزدیك به ما كسانی مانند گاندی و ماندلا و مارتین لوتر كینگ هستند كه تقریباً همه مردم كشور خود و حتی خیلی از مردمان دیگر كشورها را به خود جذب كردند و توانستند انقلابات اجتماعی بسیار بزرگی به وجود بیاورند.
شروع چنین مرجعیتی در قدیم الایام با پیامبران و مصلحان بزرگ اجتماعی بود و كم كم این نقش به روحانیون ادیان مختلف و نهادهایی مانند كلیسا در مسیحیت و نهاد مرجعیت در اسلام منتقل شد، اما سپس عصر روشنگری و سكولاریزاسیون، این مرجعیتِ اجتماعی كم كم به كسانی جز صاحبان مناصب در سلسله مراتب روحانی منتقل شد و شاید بتوان آغاز نقشی اجتماعی به نام روشنفكر را در این دوره پیدا كرد. در عصر روشنگری، فیلسوفانی مانند ژان ژاك روسو و بعداً كسانی مانند ایمانوئل كانت جایگاهی یافتند كه تنها با جایگاه روحانیون بلند مرتبه در كلیسای قرون وسطی قابل قیاس بود و مردمانِ عادی به دنبالِ این بودند كه نظر آنان را درباره موضوعات مختلف بدانند. در فرانسه هم سپس انقلاب كبیر، كسانی مانند اصحاب دایره المعارف این جایگاه را یافتند و آنان بودند كه با نوشته هایشان در روزنامه ها و مجلات، كه دستاورد آن عصر بود، افكار عمومی را كنترل می كردند. این روند كم و بیش تا قرن بیستم و ظهور بزرگ ترین روشنفكرانِ آن عصر یعنی كسانی مانند ژان پل سارتر، آلبر كامو، رمون آرون و دیگران ادامه داشت و به شكلی در آن زمان این تاثیر به اوج خود رسید و كسی مانند سارتر می توانست با حمایت یا عدم حمایت خود، تغییرات بسیاری در اتفاقات اجتماعی پدید بیاورد.
مرحله سوم اما در این فرآیند زمانی بود كه فناوری های ارتباطی جدید به وجود آمدند و در اوایل قرن بیست و یكم، این تاثیرگذاری از انحصار «نخبگان» خارج شد و هر كسی، به صرفِ در اختیار داشتنِ یك تلفن همراه، می توانست به یك «اینفلوئنسر» تبدیل گردد و «فالوور» داشته باشد. در واقع، اگر در مرحله اولِ گذار شرطِ مرجعیتِ دینی حذف شد و شخصیت های غیر روحانی توانستند مرجعیتِ اجتماعی بیابند، اما همچنان شرطِ «نخبه» بودن، یا آموخته بودن، وجود داشت و این جایگاه به متفكران بزرگ یا حداقل تحصیل كردگانی مانند سارتر و كامو می رسید. اما در عصر رسانه های دیجیتال، هر تازه از گرد راه رسیده ای می تواند به چنین جایگاهی برسد و «تاثیرگذار» شود.
اما همه این كلی گویی های تاریخی به ما چه ربطی دارد؟ ماجرا این است كه در ایران هم كم و بیش همین روند طی شده است، اما با تفاوت هایی. مثلاً، هر چند مرحله دوم در ایران، با تاخیری دویست ساله، صورت گرفت و در عصر مشروطه روشنفكران هم مرجعیتی اجتماعی برای خود یافتند، روحانیت و نهاد مرجعیت دینی هیچ گاه جایگاه و تاثیر گذاری خودرا از دست نداد و حتی تا همین امروز هم باقی است. اما، شباهت در اینجا است كه روشنفكرانی كه در عصر مشروطه و سپس آن چنین مرجعیتی یافتند، اگر فیلسوفانی در ردیف روسو و كانت نبودند، حداقل تحصیل كردگان یا آموخته هایی مانند علامه دهخدا یا میرزاده عشقی و در نسل های بعد جلال آل احمد و فروغ فرخزاد و احمد شاملو بودند.
این افراد، دو خصیصه داشتند كه آنان را از جامعه و به اصطلاح جامعه شناسان گروه های هدفشان جدا می كرد، یكی این بود كه این افراد، به اصطلاح قدما، «ملا» بودند و علاوه بر این كه در محضر استاد زانو زده بودند و دود چراغ خورده بودند، تالیفات بسیار داشتند و جایگاهی «علمی» یا «ادبی» داشتند. دهخدا كه سرآمد محققان و ادیبان بود و در خیلی از علوم سرآمد و جلال آل احمد تا امروز هم برجسته ترین نویسنده فارسی زبان است و فروغ فرخزاد هم یكی از سرآمدان شعر نیمایی و احمد شاملو هم كه فارغ از هر تعریف و تمجیدی است. جز این، این افراد برای خود مسئولیتی اجتماعی قائل بودند و بر اساس آن، به مطالعه جامعه خود می پرداختند و اهتمام می كردند از آن چه بر مردم می گذرد با خبر باشند و به اصطلاح «تحلیل» داشتند. البته، بنا به خصلت خطا پذیریِ بشر، این افراد هم خطاهای ریز و درشت داشتند و هیچ گاه در همه تصمیماتِ خود بر حق نبودند، اما مسئله این بود كه «مطلع» بودند و اگر اشتباه كردند، نه ناشی از بی خبری، كه از سرشتِ انسانی بود. این همان چیزی است كه در نسلِ جدیدِ «اینفلوئنسر» ها غایب است و تحولاتِ فناورانه جدید را به معضلی برای جوامع بشری تبدیل نموده است.
اگر زمانی مرجعیتِ اجتماعی در اختیار كسانی بود كه «علامه» نامیده می شدند و بزرگ ترین فرهنگ لغت زبان فارسی را تدوین كرده بودند و تجربه سالیان و دهه ها فعالیت سیاسی و زندان رفتن داشتند، امروزه مرجعیتِ اجتماعی در اختیار « بی مایه گان»ست. مرجعیتِ اجتماعی امروزه در اختیار كسانی است كه از سر بخت و اقبال ظاهری دارند كه با سلیقه امروز جنس مخالف سازگار است و به همین علت «فالوور» های فراوان دارند و برای همین می توانند بر جوامع تاثیر گذار باشند. با هر متر و معیاری، انتقالِ مرجعیتِ اجتماعی از كسانی مانند دهخدا و احمد شاملو و جلال آل احمد به كسانی مانند صابر ابر و مهراب قاسم خانی و امیر مهدی ژوله و امیر حسین مقصودلو (تتلو) پسرفتی عظیم است و نشانه انحطاط جامعه بشری. همانطور كه اگر یك فرد از یك فرد عقلانی و متعادل تبدیل به فردی با ناهنجاری های رفتاری شود نیاز به درمان دارد، جامعه هم اگر از تبعیت از كسانی مانند جلال آل احمد به تبعیت از سلبریتی های اینستاگرامی برسد، بدون شك و تردید نیاز به درمان دارد.
این پست جاوید شو را پسندیدید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب