سفارش های امیرمومنان (ع) برای بشریت

سفارش های امیرمومنان (ع) برای بشریت

هنگامی که حضرت علی (ع) در بستر شهادت قرار گرفت، خطاب به فرزندش امام حسن(ع) و هر کسی که وصیت نامه حضرت به دستش می رسد، سفارش هایی کرد و پس از آخر وصیت پیوسته می گفت «لاإله إلاّاللَّه» تا وقتی که روح مقدسش به ملکوت اعلی پیوست.



وصیت های نقل شده از امیرمومنان (ع) در نهج البلاغه را می توان به وصیت های مکتوب آن حضرت بعد از بازگشت از صفین و وصیت های بعد از ضربت خوردن تقسیم کرد. حضرت امیر (ع) پیش از شهادت یعنی در آخرین لحظات زندگی خود به امام حسن مجتبی (ع)، اهل بیتش و تمام جهان بشریت سفارش هایی (ع) کردند که در نامه ۴۷ نهج البلاغه آمده است و این وصیت ها چراغ راهی برای مسلمانان و تمام آزادگان جهان است.
حضرت علی (ع) بعد از اقرار و شهادت به یگانگی خدا و رسالت پیامبر اکرم (ص) اینطور وصیت کردند: هیچ گاه تقوای الهی را از یاد نبرید، کوشش کنید تا دم مرگ بر دین خدا باقی بمانید.
همه با هم به ریسمان خدا چنگ بزنید و برمبنای ایمان به خدا متحد باشید و از هم جدا نشوید، همانا از پیغمبر خدا (ص) شنیدم که می فرمود «اصلاحِ میان مردم از نماز و روزه دائم افضل است و چیزی که دین را محو و نابود می کند فساد و اختلاف است».
«ارحام و خویشاوندان» را از یاد نبرید، صله رحم کنید که صله رحم حساب انسان را نزد خدا آسان می کند.
خدا را، خدا را! درباره «یتیمان»، مبادا گرسنه و بی سرپرست بمانند.
خدا را، خدا را! درباره «همسایگان» خوش رفتاری کنید، پیغمبر آن قدر در مورد همسایه سفارش کرد که ما گمان کردیم می خواهد آنها را در ارث شریک کند.
از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «قرآن»، نکند دیگران در عمل به قرآن بر شما پیشی گیرند!
از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «نماز» چونکه نماز ستون دین شماست.
از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «کعبه» خانه پروردگارتان، مبادا حج تعطیل شود که اگر کعبه خالی بماند و حج متروک شود مهلت داده نخواهید شد و مغلوب دشمنان خواهید شد.
از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «جهاد در راه خدا» از مال و جان خود در این راه کوتاهی نکنید.
از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «زکات مال» که زکات، آتشِ خشمِ الهی را خاموش می کند.
از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «صحابه و یاران پیغمبرتان» برای اینکه رسول خدا (ص) درباره آنان سفارش کرده است.
از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «فقرا و تهیدستان» آنها را در زندگی خود شریک کنید.
با مردم به خوشی و نیکی رفتار کنید همان طوری که قرآن دستور داده است و به ملامت مردم ترتیب اثر ندهید.
امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید، نتیجه ترک آن این است که بدان و ناپاکان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند کرد، آن گاه هر چه نیکان شما دعا کنند دعای آنها مستجاب نخواهد شد.
بر شما باد که بر روابط دوستانه میان خود بیافزایید، به یکدیگر نیکی کنید از کناره گیری از یکدیگر و قطع ارتباط و تفرقه و تشتت بپرهیزید.
کارهای خیر را به مدد یکدیگر انجام دهید و از همکاری در مورد گناهان و چیزهایی که سبب کدورت و دشمنی می شود بپرهیزید.
از خدا بترسید که کیفر خدا شدید است: «واتقوااللَّهَ إنّ اللَّهَ شَدیدُالعِقاب».
خداوند نگهدار شما خاندان باشد و حقوق پیغمبرش را در حق شما حفظ فرماید، حالا با شما وداع می کنم و شما را به خدای بزرگ می سپارم و سلام و رحمتش را بر شما می خوانم.
در آخر این وصیت در کافی آمده است که بعد از اختتام وصیت حضرت پیوسته می گفت «لاإله إلاّاللَّه» تا وقتی که روح مقدسش به ملکوت اعلی پیوست. ( مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، صفحه ۲۴)
آنگاه حضرت به فرزندانش اینطور سفارش کرد: ای فرزندان عبدالمطلب! نیابم شما را که در خون مسلمانان فروروید و دست به کشتار بزنید به بهانه این که بگویید امیرمومنان کشته شده و بدانید که در مقابل من، جز کشنده من کسی نباید کشته شود، نگاه کنید چون من از ضربت او از دنیا رفتم به او یک ضربه بزنید و او را مُثله نکنید که من از رسول خدا شنیدم که می فرمود «از مُثله کردن بپرهیزید بااینکه به سگ گزنده و هار باشد» (نهج البلاغه نامه ۴۷)
امروز عبرت شما هستم
یکی دیگر از وصایای آن حضرت به مردم بعد از ضربت خوردن در خطبه ۴۹ نهج البلاغه آمده است که آن حضرت فرمود: ای مردم! هر کس چیزی را که از آن می گریزد، به هنگام فرار خواهد دید. مدت عمر هر کس چونان میدانی است که در آن میدان به سمت مرگش می رانند. فرار از مرگ، گرفتار آمدن است به چنگ آن. چه روزگاران که برای دانستن راز اجل کنجکاوی ها نمودم ولی مشیت خدای تعالی آن بود که هر بار پوشیده ترش دارد هیهات، دانشی است در خزانه اسرار.
آنگاه دو سفارش مهم کرده و افزودند: اما وصیت من به شما، هیچگونه شرک به خدا نورزید و سنت و شریعت محمد (ص) را ضایع نکنید و این دو ستون را همیشه برپای دارید و این دو چراغ را همیشه افروخته نگه دارید. تا زمانی که دست در دست یکدیگر دارید و پراکنده نشده اید، کسی شما را نکوهش نخواهد کرد. هر کس از شما باید به قدر طاقتش بکوشد و بر نادانان آسان گیرد. پروردگاری است بخشاینده و دینی است استوار و درست و پیشوایی است دانا.
امیرمومنان (ع) همین طور تاکید کردند: من روز گذشته یار و مصاحب شما بودم و امروز عبرت شما هستم و فردا در بین شما نخواهم بود. خدا مرا و شما را بیامرزد... روزهایی همسایه شما بودم، تنم در جوار شما بود. به زودی از من جسدی بی جان خواهد ماند. بعد از آن همه تلاش و جنبش، ساکن و بی حرکت و بعد از آن همه سخنوری، ساکت و خاموش. آرام خفتن من، از حرکت بازماندن دیدگانم و دستها و پاها و سر و گردنم، برای آنان که پند می پذیرند از هر بیان بلیغ و سخن شنیدنی، اندرزدهنده تر است. وداع کردن من با شما، همانند وداع کردن کسی است که منتظر دیدار دیگری است. فردا به یاد روزهای زندگی من می افتید و رازهای درون من برایتان آشکار خواهد شد. آنگاه که من از میان شما بروم و دیگری جای مرا بگیرد، مرا خواهید شناخت.
نامه ای از پدری فانی

از دیگر وصایای حضرت می توان به نامه ۳۱ نهج البلاغه اشاره نمود که بعد از بازگشت از صفین در قریه «حاضرین » برای فرزندش نوشتند. امیرمومنان (ع) در ابتدا اینطور امام حسن (ع) (یا به نقلی محمد حنفیه) را مورد خطاب قرار دادند: فرزندم! این نامه از پدری است که گرمی آفتاب زندگی اش به سردی و غروب می نشیند. معترف به مصائب توانسوز روزگار است و سال و ماه و ساعات از او روی برتافته اند، و هر دم به مرگ نزدیک می شود. پدری که به پیش آمدهای این جهان ناپایدار و بی مقدار، سر فرود آورده و در خانه مردگان سکنی خواهد گزید و فردا به عزم سفری جاودانه از این گیتی کوچ خواهدنمود.

آن حضرت بعد از بیان سختی های روزگار فرمود: پسرم تو را به پرهیزکاری و ترس از عقوبت خدا و متابعت و فرمانبرداری از آفریدگار وصیت و سفارش می کنم. ویرانه دل را به نور تابناکش آبادگردان، در رشته مهر با او به بندگی و دلسپاری چنگ بزن. برای اینکه هیچ رشته و پیوندی استوارتر از پیوستگی و همبستگی با ذات لایزال کردگار متعال نیست. دل به حکمت و موعظه، شاد و پاک بگردان و با یاد مرگ در زهد و پارسایی بکوش و نرم رفتار و نیک گفتار باش. پیوسته به یقین، ایمان خویش را قوی کن و تقدیر مرگ را به خود بقبولان و نفس خودرا به اعتراف در ناپایداری دنیا وادارساز. آلام و آزار و مصائب سخت روزگار را به او بنمایان و زشتی دهر و ناملایمات روزها را نکته به نکته برایش برخوان و او را بترسان.

پسرم، خانه ایمان و آرامگاه خویش سامان ده و جهان جاودان را به سرای ناپایدار نفروش. سخنی که نیک نمی دانی مگو و پیرامون آن چه مربوط به تو نیست گفت و گو مکن. در هر راهی که گام می نهی، مبادا به گمراهی برسی. برای اینکه در گمراهی و سرگردانی، خویشتن داری بسی بهتر از انجام کاری است که سرانجامش هراس و نگون باری است. مروج نیکوکاری باش تا خود از نیکوکاران گردی. پیوسته با دست و زبان نیکان را به کارهای پسندیده تشویق کن و از کردار نکوهیده بازدار، و هر چند که می توانی، با بدکاران و پلید فکران نیامیز و از آنها دوری گزین. در راه خدا جهاد کن چنان جنگ و جهادی که شایسته قدر اوست. هر جا و در هر موقعیتی هر چند که سختی کشی و به رنج افتی، برای حق و عدالت قیام کن.

آن حضرت همین طور تاکید کردند: در وصیت و سفارش من اندیشه بکار بند و چیزی را از یاد مبر. برای اینکه نیکوترین گفتار سخنی است که شنونده را سودی سرشار و بهره ای بی شمار بخشد، سخن پاک و نیک آن نیست که بهره ای نرساند و آموختن دانشی که پسندیده نیست، بی شک علم و عملش هم سودمند نخواهد بود.

فرزندم ! به خود می نگرم که خردسالی و جوانی به پیری و سالخوردگی رسانیده ام و سستی و ناتوانی در وجودم خانه کرده، بدین جهت در وصیت به تو شتافتم. دیدم در آن حکمت و عبرتی است. بیم داشتم که مبادا مرگم فرارسد و آن چه در خاطرم می گذرد به تو نرسانده باشم و یا همان گونه که تنم را ضعف و سستی فرامی گیرد، اندیشه ام نیز سستی پذیرد و سخنان بسیاری ناگفته ماند... فرزندم ! بااینکه عمر من همچون کسانی که قبل از من بودند دراز نبود، اما با همان مهلت کوتاه، بدیده کاوشگری در کارشان نگریستم و در چند و چون کار و اخبار و سرگذشت زندگیشان اندیشه کردم و در احوال و اوضاع بازماندگانشان، مطالعه نمودم و چنان در این بحر مستغرق بودم که دریافتم خودم هم یکی از آنها هستم بلکه ـ فراتر از این ـ در سیر تاریخ و چگونگی زندگی شان چنان با آنها آمیختم، که احساس کردم با نخستین و آخرین شان زندگی کرده ام ! آن گاه پاکی دنیا را از ناپاکیش و سودش را از خسرانش بازشناختم.

آنگاه به فرزند خود فرمود: اینک از هر کاری، نیک و پسندیده و گزیده اش را برای تو برگزیده و مجهول و ناپسندش را از تو دور ساختم. آن چه پدری مشفق و مهربان در حق فرزندش روا و سزا می داند، در حق تو کردم و گفتم. و در این سخن اراده نمودم که تو را حکمت و ادب آموزم، تا در این عنفوان جوانی و روزگار شادکامی، تربیت یافته و پند آموخته شوی و اراده ات به هر کاری، پاک و کردارت راست باشد. برای ادب آموزی و حکمت اندوزی، از کتاب خداوند مهربان، ابتدای سخن می کنم. کتابی و شریعتی که فرامین و احکام حلال و حرام را به ما آموخته و تجاوز و تخطی از آنها را نکوهش فرموده و ناپسند دانسته است.

اکنون سفارش و سفارش من با تو چنین است: فرزندم نیکوترین چیزی که دوست دارم تو از وصیتم بجای آوری، پرهیز و ترس از خداست. به آن چه آفریدگار بر تو لازم و واجب شمرده اکتفا کن و قدم به راهی گذار که نیکان و گذشتگان و پدر و مادر و خانواده ات در آن ط ریق گام نهاده اند. برای اینکه آنان خویشتن دار و پرهیزکار و دانا بوده، و در این راه چیزی را فروگذار ننموده اند. همان گونه که تو می اندیشی و می نگری آنها نیز فکر کردند و دیدند، تا این که سرانجام این دو کار این بود که به غایت خویشتن داری و نهایت انجام تکلیف و وظیفه خود رسیدند.





منبع:

1400/02/14
14:01:23
5.0 / 5
952
تگهای خبر: سفر , كتاب
این پست جاوید شو را پسندیدید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۳ بعلاوه ۴
جاوید شو جاوید شو