مدیر سایق حوزه هنری :

بازگشت به آرمان چاره ای برای نجات ایران

بازگشت به آرمان چاره ای برای نجات ایران

به گزارش جاوید شو مدیر سایق حوزه هنری می گوید: جمهوری اسلامی آدم سالم می خواهد تا ساختارها را اصلاح كند ما هم آدم سالم و هم ساختار سالم می خواهیم، اما نقطه شروع آدم سالم می باشد.



خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ: سابقه پر اهمیت حسن بنیانیان بعنوان رئیس حوزه هنری سازمان تبلیغات و فرهنگ اسلامی، یكی از استراتژیك ترین مراكز فرهنگی هنری نظام جمهوری اسلامی كه نقش برجسته ای در تحولات دهه های پس از انقلاب داشته است برای گفتگو با او درباره محافظه كاری و ناكارآمدی حاصل از آن در سیستم فرهنگی كشور كافی است. اما نام حسن بنیانیان با چیزی به نام «مهندسی فرهنگی» هم گره خورده است. یكی از بزرگترین استراتژی های فرهنگی جامع ایران پس از انقلاب. حسن بنیانیان سالها درباره مدیریت فرهنگی كار كرده است و پژوهش انجام داده است و كتاب نوشته است و در شورای عالی انقلاب فرهنگی به تحول فرهنگی در ایران اندیشیده است و حالا به نظر می آید به موضع مشخصی درباره مدیریت فرهنگی در ایران رسیده است و این همان چیزی است كه بنیانیان در گفتگو با مهر از آن سخن می گوید. این بخش دوم مصاحبه با او و چهل دومین شماره پرونده «علیه محافظه كاری در سال چهلم» است.
با وجود وضعیتی كه تا اینجا توصیف كردید، تصور می كنم نقش و كاركرد نخبگان و دانشگاهیان و فعالانی كه از تربیت فرهنگی خوبی برخوردار می باشند می تواند شدیداً مهم باشد. نقش این نهادها را چطور ارزیابی می كنید؟
به طور كلی معتقدم كاركرد دانشگاه های ما چیزی جز تخریب باورهای دینی و انقلابی نیست! مگر استثناهایی مانند برخی مدارس و دانشگاه های خاصی كه بچه های مذهبی را می پذیرند اساتید مذهبی را دعوت می كنند و در محتوای درسی شان حساسیت هایی را رعایت می كنند. بقیه دانشگاه ها كاركردشان تخریب دین و آموزه های دینی و ارزشی است. اگر به بطن این دانشگاه ها بروید، می بینید بچه های مهندسی كمتر بی دین می شوند، بعدش بچه های پزشكی كمتر بی دین می شوند و می بینید بیشترین بی دینی مربوط به بچه های علوم انسانی است و در سطح شدیدترش حدش بچه هایی هستند كه به رشته هنر می روند! یعنی همین كسانی كه باید بیایند فرهنگ جامعه را اصلاح كنند و فعالان و نخبگان فرهنگی از دل اینها بیرون بیاید، كسانی هستند كه نظام دانشگاهی فشل ما آنها را كاملا بی دین و بی اعتقاد می كند؛ یعنی به این ها مدرك دكتری می دهیم و موقعیت اجتماعی شان را بالا می بریم و به جامعه می فرستیم. به نظرتا از این قشر چه بیرون می آید؟ تازه كاركرد این ها غیر از كاركرد ماهواره ها و فضای مجازی رسانه ه و... است.
به شخصه وقتی پس از چهل سال به این وضعیت در جمهوری اسلامی فكر می كنم، تنها توجیهی كه به ذهنم می رسد وجود یك نوع محافظه كاری است كه در سطوح مختلف و گرایشهای متنوعی تلاش می كند آنچه هست را حفظ كند و از روحیه انقلابی و آرمانخواهانه ای كه بر اساس آن باید تحولات مداومی را در جریان انقلاب اسلامی پیگیری می كردیم، دور شود. یعنی در حالیكه رهبر انقلاب از محافظه كاری با عنوان «قتلگاه نظام» یاد كرده اند ما با ساختار و سوژهایی مواجه هستیم كه به خاطر منفع طلبی فردی و جناحی به تثبیت وضع موجود دامن می زنند. خواه اینها محافظه كاران دست راستی و لیبرال منشی باشند كه همواره چشم به نظام جهانی و غرب دارند و خواه اصطلاحا انقلابیون قدیمی و كهنه كاری كه از آرمانهایشان دست كشیده و صرفا به دنبال حفظ شرایط مطلوب خود و جریان موافق با خود هستند. نظر شما در مورد این محافظه كاری چیست؟
اصل اینكه ما محافظه كار شدیم را هم پذیرفته ام و هم در این صحبت ها تا حدی عواملش را هم برای شما توضیح دادم. گفتم بخشی از آن در ذات به قدرت رسیدن است؛ یعنی شما تا به قدرت نرسیدید می خواهید با یك رویكرد انقلابی ساختارها را تخریب كنید، ولی تا به قدرت می رسید، می خواهید این قدرت را برای خود حفظ كنید. وقتی هم می خواهید موقعیت را حفظ كنید، می آیید سبك و سنگین می كنید تا ببینید چه ارزش هایی را باید جاری كنید كه محور و برآیند آن ارزش ها، ماندن و قدرتمند بودن خودتان است. همینطور حساب و كتاب می كنید تا دریابید از كنار چه ارزش هایی باید رد شوید و نادیده بگیرید.
مثلاً شما مدیر یك كارخانه هستید و به ذهنتان می رسد كه اگر این كارگران نماز بخوانند و اهل حرام و حلال باشند، به نفعتان است؛ می روید یك روحانی می آورید تا این ها را نمازخوان كند. پس از مدتی این روحانی برای شما و كارگران كارخانه نهج البلاغه می خواند و می گوید شما مسئول زندگی این كارگران هم هستید و باید حرف هایشان را گوش كنید، اینها برادران شما هستند و باید از شما مطالبه كنند و.... بعد روابط عمومی كارخانه می آید به شما می گوید حاج آقا این آخوند دارد اینجا را به هم می ریزد، دارد چیزهایی به این ها می گوید كه سبب اعتراض و اعتصاب می شود و.... كارگران گفته اند چرا اتاق رئیس باید ۳ تا منشی داشته باشد؟ چرا ناهار مدیرعامل متفاوت از ناهار ماست؟ و...
می پرسد چرا اینطور شده؟ می گویند این آخوند مدام از حضرت علی(ع) و نهج البلاغه حرف می زد این كارگران هم در ذهنشان شما را با رفتار حضرت علی(ع) در این سازمان تطبیق می دهند و توقعاتشان بالا رفته است. بعد هم به این نتیجه می رسند كه این حاج آقا را عوض كنند و می روند یك روحانی پیرمرد پیدا می كنند كه كاری به نهج البلاغه و سیره عملی حضرت علی(ع) نداشته باشد.
شما تا به قدرت نرسیدید می خواهید با یك رویكرد انقلابی ساختارها را تخریب كنید، ولی تا به قدرت می رسید، می خواهید این قدرت را برای خود حفظ كنید. وقتی هم می خواهید موقعیت را حفظ كنید، می آیید سبك و سنگین می كنید تا ببینید چه ارزش هایی را باید جاری كنید كه محور و برآیند آن ارزش ها، ماندن و قدرتمند بودن خودتان است. همینطور حساب و كتاب می كنید تا دریابید از كنار چه ارزش هایی باید رد شوید و نادیده بگیرید.
این مثال كوچك را زدم كه بگویم وقتی ما به قدرت می رسیم این خطر ما را تهدید می كند كه حتی در ترویج آموزه های دینی هم گزینشی عمل نماییم و ببینیم كدام مباحث و مفاهیم دینی می تواند ما را ماندگار كند! می آییم فقط همان ها را ترویج می نماییم. اینگونه زیبایی و جذابیت دین از دست می رود و كسی نمی تواند تاثیر دین را در جامعه و شهر و سبك زندگی اش ببیند. در این شرایط گرایش های دینی مردم آغاز به تضعیف شدن می كند و چون به آنها تحلیل عرضه نمی دهید، می گوید نكند این آموزه های غربی و مكاتب دنیایی و انسانی غرب بهتر باشد، چون زندگی آنها خیلی روبه راه است! بدین ترتیب وفتی این ها را برای مردم نمی گوییم طبیعی است كه مردم هم مدام غر بزنند كه این حكومت مسئله دار و كل سیستم فاسد است.
بخش پایانی گفتگو را به طرح مسائل ایجابی و چاره ها اختصاص دهیم. علیرغم این وضعیت فكر می كنید راه چاره اساسی ما برای بیرون رفتن از این وضعیت چیست؟
بله، صدمه شناسی درونی از نوع دینداریمان كردیم؛ ولی من همچنان معتقدم كه اسلام ذخیره ای است كه بخش كوچكی از آن كج شده است و باید حوزه های علمیه ما و بقیه اندیشمندان ما كه در دانشگاه ها هستند، سراغ این ذخیره بروند و چاره را از همینجا استخراج كنند.
مسئله بعدی همان است كه پیشتر هم گفتم؛ باید یك اتفاقاتی در مورد نظام انتخاباتی ما صورت بگیرد و ما آنرا به شیوه درستی اصلاح نماییم. نظام انتخاباتی ما باید طوری برود كه آدمهای سالم و شریف و غیرمنفعت طلب هم احتمال رأی آوردن داشته باشند. اگر این اتفاق بیفتد امكان دارد نسل تازه ای خویش را كاندید كنند كه بتوانند ساختارها را تا حد زیادی اصلاح كنند.
از طرف دیگر باید یك اتفاقاتی در مجلس بیفتد و شفافیتی از جهت رأی دادن و اظهارنظرها در مقابل مردم ایجاد شود. امكان دارد واقعاً به این جمع بندی برسیم كه باید نهادسازی نماییم و حزب راه بیندازیم و... عیبی ندارد. شاید بدون حزب نتوانیم مردم سالاری درست نماییم، چه ایرادی دارد؟ گرچه در كشورهای جهان سوم تا حزب درست می شود به جای اینكه بیایند با آگاهی و كاركرد مثبت دانه دانه آدم ها را بخرند، می آیند آدم های اصلی حزب را با پول و وعده مقام می خرند و بقیه هم دنبال آنها می روند! كشوری مانند ایران این مشكل را دارد و ما به این راحتی نمی توانیم حزب راه بیندازیم. چون خودمان هم به شكلی استبدادزده هستیم و مثلا به بهانه مشاركت دادن مردن، حزب راه می اندازیم، ولی وقتی انتخابمان كردند، خودمان محور می شویم! این مصیبت وجود دارد كه در كشور ما حزب راه نمی افتد.

ولی به هر حال باید این اتفاق اصلاحی در نظام انتخاباتی و پارلمانی ما بیفتد و اگر راهكار آن تشكیل حزب است، با در نظرگیری مناسباتی كه عرض كردم شاید بهتر باشد این كار را انجام دهیم. چون تخصص من در حوزه علوم سیاسی نیست، نمی توانم به صورت دقیق اظهارنظر كنم. اما مسئله این است كه از شكل كنونی نظام ساختاری دولت و مجلس، یك هرم مدیریتی سالم برای كشور درنمی آید تا از راه نظارت مجلس، سیستم ها و ساختارها شروع كنند به سالم سازی خود.
بحث بعدی این است كه ما باید به طورجدی برای مقوله فرهنگ، فضاسازی جدیدی نماییم كه تا حد زیادی مبتنی بر نقد فرهنگی عمومی باشد. یك اشتباه فرهنگی ما كه باید در تاریخ ثبت گردد این است كه ما به جهت اینكه بتوانیم ریشه شاه را بكنیم، در همه تحلیل هایمان از قبل انقلاب تا زمان وقوع انقلاب و از آن روز تا همین امروز، همه معضلات را به شخص شاه گره می زنیم؛ البته واقعاً هم شخص شاه پهلوی منشأ فساد بود، ولی در نظر بگیرید كه همین بدنه فرهنگی جامعه بود كه شاه توانست ۵۰ سال دوام بیاورد؛ یعنی همین روحیه استبدادطلبی بود كه رضاشاه و محمدرضاشاه را تثبیت می كرد. همین امروز هم مگر نمی گویند ما آدمی مثل رضاشاه می خواهیم كه نانوا را در تنور انداخت!؟ این همان روح استبدادطلبی ماست كه می گوییم یك كسی بیاید تا من بتوانم زندگی خودم را بكنم و او مسئولیت امنیت و اداره امور را بر عهده بگیرد! این ها معضلات فرهنگی است كه همچنان استمرار دارد.
این پدیده كه ما همه چیز را در شاه خلاصه كردیم، امروز بازخوردش دارد بیرون می زند و سبب شده هر جا حرف اقتصاد نابسامان می شود ذهن مردم به سمت فساد، آن هم در رأس هرم مدیریت كشور برود. بگذارید یك خاطره شخصی برایتان بگویم؛ یك روز همسرم گفت موقع برگشتن به خانه نان بگیر. ما هم معمولا مانند بقیه مسئولان می رویم ۱۰ تا نان سنگك می گیریم و در فریزر می گذاریم و یواش یواش می خوریم. در صف چندتایی ها ایستاده بودم صفی هم برای نان یك دانه ای بود. یك خانم بدحجابی آمد و در صف یك دانه ای نان گرفت، اما نصف نانی كه به او رسید نپخته بود و سرش هم سوخته بود. این خانم آغاز كرد به اعتراض كردن و نگاهی هم به صف ما كرد و چشمش به من افتاد كه كمی ریش داشتم و قیافه ام شبیه آدمهای حزب اللهی بود. رو به من گفت گند زدید در این كشور! یك دفعه همه این هایی كه در صف بودند برگشتند به من نگاه كردند اتگار با خود می گفتند كه این آدم كیست در كشور گند زده است! من گفتم درست است ما در این كشور گند زده ایم، ولی لااقل شما یك فحش هم به این شاطر بده، چون تقصیر او بوده كه نان شما نصفش نپخته است! این شاطر باید نان را می گرداند و نگرداند و به شما داد!
این پدیده كه ما همه چیز را در شاه خلاصه كردیم، امروز بازخوردش دارد بیرون می زند و سبب شده هر جا حرف اقتصاد نابسامان می شود ذهن مردم به سمت فساد، آن هم در رأس هرم مدیریت كشور برود.
یك مرتبه مردمی كه در صف بودند شروع كردند به خندیدن و این خانم هم هل شد و عذرخواهی نمود و تندتند رفت. مردم به من گفتند خوب حالش را گرفتید، ماشاالله به شما اصفهانی ها! من گفتم این مشكل همه ما است، به جای اینكه یك لحظه عقلمان را به كار بیندازیم و ببینیم مشكلی كه این نان داشت، تقصیر چه كسی بوده و انتقاد را مستقیم به او بكند، همیشه به دنبال آن هستیم كه كلیت مدیرت كلان مملكت را گرفتار ضعف بدانیم و بگوییم گند زده اند به مملكت. درست است كه منظور این خانم آن است كه باید یك سیستم نظارتی وجود داشته باشد كه نان خوب به دست مردم برسد، ولی این هم باید در نظر گرفت كه ما هم نباید مسئولیت خودمان را فراموش نماییم.
این به نظر من مشكل عمومی كشور است كه همه در حوزه كاری خودشان بخشی از مسئولیت ها را انجام نمی دهند، یا حتی فسادهایی دارند، اما هم زمان فسادهای بزرگ تر را تحلیل می كنند و می گویند مسئولان و نهادها مقصرند. با این شیوه هم فساد خودشان ادامه پیدا می كند و بزرگتر می شود و فساد كل مملكت. چون همین ها بالاتر هم می روند می شوند همان آدمهای فاسدی كه فسادهای كلان را مرتكب می شوند.
همین امروز كارمندان زیادی هستند كه گاهی در حد یكی، دو میلیون رشوه می گیرند تا كاری را راه بیندازند. در این شرایط وقتی شما در صفحه اول روزنامه تیتر می زنید كه فلان آقا ۳ مقابلش ۱۲ تا صفر، اختلاس كرده است و مردم می فهمند كه این مقدار در كشور دزدی شده است، آن كارمند احساس می كند كه چه آدم ایثارگری است و چقدر ارزان تمام می كند كه رشوه ۱ میلیونی می گیرد! یعنی وجدانش آرام می شود و با خود می گوید من كار زیاد بدی هم نمی كنم؛ وقتی این مقدار پول در كشور دزدیده می شود پس من خیلی آدم فداكاری هستم. یك بار فساد در كشور اوج می گیرد و این نشان از ضعف تحلیل رسانه ها و قوه قضائیه ما است. وقتی یك فساد را كشف می كنید، ظرف ۲، ۳ ماه باید تكلیفش در افكار عمومی روشن شود، نه اینكه فسادهای بزرگ را مدام بگویید و مردم بگویند این چه شد، آن چه شد و همچنان تكلیفشان نامشخص بماند. اینها باید مجازات شوند و پولها باید برگردانده شود، ولی چون مسئولان به لحاظ دارا بودن همان روح استبدادی كه در طول تاریخ و از زمان پهلوی در ما مانده، هنوز مردم را مهم نمی بینند، بعنوان مسئول قوه قضائیه یا فلان دادگاه و نهادنظارتی می گوییم، مردم چه كار دارند، بدانند؟ ما باید بدانیم كه می دانیم! خیلی از این پرونده ها حتی رسیدگی شده و پول بیت المال هم برگشت داده شده، ولی هنوز مردم را به رسمیت نشناختیم كه به آنها اعلام نماییم. علیرغم اینكه رهبری مدام تذكر می دهد، این اتفاق نمی افتد.
باقی وزرا و مسئولان هم همچنین هستند؛ همین كه نخبگان اطراف خودشان را توجیه كنند احساس می كند كه مسئولیت شان تمام شده است. مجموع این ها باعث می شود كه شما نه در جاری سازی دین در اخلاق و رفتار جامعه تلاش كنید و نه در فرهنگ تخصصی كه عامل پیشرفت كشور می شود، كار جدی كنید كه مثل كشورهای غربی هر فسادی اتفاق می افتد به آدم ها یاد بدهند، اول نقش خودتان را ببینید بعد نقش دیگران را. یعنی به مردم می گویند وظیفه دارید از كانال پیگیری هایتان و در حد توانتان با فساد مبارزه كنید. این ها نتیجه آگاهی است و در فكر افراد فرو می كنند كه وقتی آدمی مغایر قانون رفتار می كند، در حقیقت دارد به شما توهین می كند. مثلا اگر شما در خیابان های آلمان یك مغایر قانون انجام دهید، پیش از اینكه پلیس بیاید، نگاه ها و تذكرات مردم شما را بیچاره می كند.
امروز كارمندان زیادی هستند كه گاهی در حد یكی، دو میلیون رشوه می گیرند تا كاری را راه بیندازند. در این شرایط وقتی شما در صفحه اول روزنامه تیتر می زنید كه فلان آقا ۳ مقابلش ۱۲ تا صفر، اختلاس كرده است و مردم می فهمند كه این مقدار در كشور دزدی شده است، آن كارمند احساس می كند كه چه آدم ایثارگری است و چقدر ارزان تمام می كند كه رشوه ۱ میلیونی می گیرد!
یك بار من در ماشین سرپرست مدارس ایرانی های مقیم آلمان نشسته بودم، یك دفعه دیدم پیرزن هایی كه پشت چراغ قرمز بودند تا سبز بشود و بروند، با عصبانیت شروع كردند به تكان دادن عصایشان، فكر كردم در خیابان روبه رویی تصادفی شده كه آنها می بینند و ما نمی بینیم. به راننده گفتم چه شده، گفت الان درستش می كنم. بنده تعجب كردم! راننده دنده عقب گرفت و حدود ۷۰، ۸۰ سانت عقب آمدیم. بعد گفت تایر من رفته بود روی خط عابر پیاده و این خانم ها داشتند به من اعتراض می كردند كه چرا مغایر قانون تایر ماشینتان روی خط كشی عابر پیاده آمده است! ببینید قانون را در ذهن آدم های آنجا طوری جا انداخته اند كه تصورشان این است كه هر كسی مغایر قانون رفتار كرد، دارد به شما توهین می كند و شما باید با آنها برخورد كنید.
امروز در جمهوری اسلامی مثلا قانون «منع ماهواره» را به مجلس می بریم و تصویب می شود. بعد در همه خیابان های اصلی تهران می بینید در بالكن خانه ها ماهواره قرار دارد و از كنارشان رد می شویم و برایمان خیلی عادی است. این یعنی قانون كشك! با این شرایط نمی گردد كشور را اداره كرد.
حتی مناسبات اجتماعی و فرهنگی در سطح شهرها به گونه ای است كه اگر قانون را رعایت كنید با اعتراض مواجه می شوید. مثلا در خیایانها اگر فاصله قانونی را رعایت كنید یا با سرعت مجاز برانید برایتان بوق می زنند و حتی امكان دارد فحاشی كنند.
همینطور است. می دانید مشكل كجاست؟ مشكل این است ما یك كشور استبدادزده هستیم و بنابراین وقتی خواستیم چیزی را حل نماییم یك چاره بیشتر در ذهنمان نبوده؛ اینكه برداریم آنرا در مجلس تبدیل به قانون نماییم.
جامعه شناسان می گوید اگر مشكلی بیشتر از ۵ درصد عمومیت داشت، شما با كارهای فرهنگی باید آنرا حل كنید، اگر نمی توانید با كار فرهنگی حل كنید یا حجم آن بالا رفته آنرا تبدیل به قانون كنید. امروز حدود ۷۰ درصد از مردم ما می خواهند ماهواره داشته باشند و ما قانون منع ماهواره می گذاریم و خیلی از معضلات دیگر ما، چون آن روح استبدادی شما می خواهد از راه یك كار كوتاه مدت، ظرف یك سه ماهه یك قانون دوفوریتی بگذارید و با مردم برخورد كنید و این نشدنی است.
مثلا بخش مهمی از مسئله فرار مالیاتی مربوط به معضل فرهنگی است. شما باید این معضل فرهنگی را حل كنید تا مردم وقتی مالیات می دهند، احساس كنند دارن دِین شان را به كشورشان ادا می كنند. اگر این احساس نكند و با اكراه مالیات بدهد، از فردا كه مالیات داد می نشیند مغزش را به كار می برد كه روز گذشته ۱۰۰ میلیون پول زور دادم، این را باید یك جور برگردانم. حالا مغازه لبنیاتی دارد، به كارگرش می گوید از امروز ۱۰ گرم در هر پنیری كمتر بریز! می گوید چرا؟ می گوید دخالت نكن، شما حقوق می خواهید یا نمی‎ خواهید؟ من روز گذشته ۱۰۰ میلیون مالیات دادم! اگر تولیدی دستمال كاغذی دارد، می گوید ۵ تا برگ كمتر بگذارید. می گوید اینكه كار زشتی است روی آن ۱۵۰ تا برگ نوشتم، می گوید مگر كسی می شمارد؟ می گوید نه. می گوید ببخشید این حرام است! می گوید شما حقوق می خواهی یا نه، من روز گذشته ۱۰۰ میلیون مالیات دادم!
حالا ببنید كه چقدر وزارت اقتصاد و دارایی ما روی فرهنگ مردم كار می كند؟ بله دو تا بیلبورد و بنر می زند، ولی اگر این وزارتخانه خواست روی فرهنگ كار كند، باید اول بیاید جلوی فساد نظام اداری خودش را بگیرد و بگوید آقای وزارت نیرو وقتی شما این ساختمان را می سازید، من دیگر نمی توانم از مردم مالیات بگیرم! بگوید آقای كارمند وقتی شما جلوی چشم مردم بیكار نشسته اید و دارید روزنامه می خوانید، من دیگر نمی توانم مالیات بگیرم!
بدین ترتیب است كه خود نهاد اقتصاد و دارایی می تواند در درون دولت شروع كند به مطالبه گری كردن و به جهت اینكه مردم بتوانند طیب خاطر داشته باشند، بگوید خدمات ما باید طوری باشد كه وقتی من می گویم پول شما تبدیل به خدمت می شود، مردم باور كنند. در كشورهای غربی ۴۰۰ سال است كه این اتفاقات می افتد و توسعه اینگونه شكل می گیرد. مثلا اگر همین امروز یك پیرزن ۳ بار برود به یك اداره محلی در انگلستان و ببیند ۳ نفر خانم هستند كه ۲ نفر مشغولند و ۱ نفر بیكار است، می آید خانه و تلفن می كند به اداره دارایی كه رفتم به فلان اداره و دیدم این خانم دارد در آنجا ژاكت می بافد! من چرا باید مالیات بدهم این خانم ژاكت ببافد؟ اداره دارایی هم سریع سیستم خودش را اصلاح می كند و یك كارمند بیكار را از آنجا حذف می كند. البته نه فقط با یك تلفن، وقتی ۵، ۶ نفر تلفن كنند، می فهمند كه اینجا اشكالی وجود دارد.
اما وضعیت ما چطور است؟ شما امروز شهر و خیابابهای ما را پر از بانك كردید و نزدیك ظهر كه می شود می بینید ۷، ۸ نفر بیكار هستند و دارند با هم دارند درباره معامله ماشین و خانه و مسائل شخصی حرف می زنند؛ هیچ كسی هم اعتراض نمی كند! در چنین كشوری همه احساس می كنند اگر دولت دارد از آنها پول مالیات می گیرد، پول زور است.
وقتی اتاق كار و ماشین ما تفاوت محسوسی با كارمندان دیگر داشت و یا مثلا راننده ای داشتید كه رفت بچه هایتان را از مدرسه می آورد و... بعد شما مدام درباره عدالت در سیره زندگی معصومین (ع) حرف زدید، آن وقت مفهوم عدالت یك چیز بی مفهوم و مضحك و مسخره ای می شود.
بنابراین من معتقدم كه مسائل فرهنگی و اجتماعی، مجموعه های بزرگی از اتفاقات كوچك است كه باید اصلاح گردد. اما مدیران و مردم ما عادت كرده اند كه دنبال چند كار بزرگ و دفعی بگردند. اگر این معنا مفهوم شد كه همین كوچك كوچك ها را باید اصلاح نماییم، آن وقت تازه اهمیت فرهنگ را درك خواهیم كرد. این دغدغه فرهنگی حضرت آقا كه تلاش كردند به مخاطبان اصلیشان بفهمانند، و متاسفانه نفهمیدند همین بود؛ ایشان تاكید نمودند كه هر مدیری در سازمان خودش، مسئول فرهنگ سازمان خودش است. شما باید بعنوان مدیر سازمان با عمل خودتان خدمتگزاری را به مردم یاد بدهید، نه اینكه فرهنگ را به امید فرا رسیدن محرم و عاشورا و اربعین و زیارت امام رضا(ع) و... پیگیری كنید. این ها دیگر درس های الفبایی است كه از زندگی حضرت علی(ع) برای ما گفته شده است.
وقتی دم ظهر ناهار مخصوص برای شمای مدیر می آورند، طبیعی است اگر ناهار بدنه كارگزاران با شما تفاوت معناداری داشته باشد، باید اینها را با زور و با كمك حراست و جریمه و... اداره كنید و تازه همه تلاش همین كسانی كه زیر دست شما كار می كنند، این خواهد بود كه زیر پای شما را خالی كنند. وقتی اتاق كار و ماشین ما تفاوت محسوسی با كارمندان دیگر داشت و یا مثلا راننده ای داشتید كه رفت بچه هایتان را از مدرسه می آورد و... بعد شما مدام درباره عدالت در سیره زندگی معصومین (ع) حرف زدید، آن وقت مفهوم عدالت یك چیز بی مفهوم و مضحك و مسخره ای می شود. با این شیوه ها، همین اداراتی را خواهیم داشت كه الآن داریم، چون نتوانستیم جلوی هوای نفس خودمان را بگیریم.
بنابراین معتقدید كه بازگشت عملی و نه شعاری به همان آرمانهای انقلاب اسلامی تنها راه ما برای اصلاح وضع موجود است؟
همینطور است. چون ذخیره اسلام، یك ذخیره راهبردی برای ما است. دقت كنید این را بعنوان تعارف یا شعار عرض می كنم؛ فضای ما هم طوری است كه دیگر آخر خط كاری خودمان هستیم و با این قانون بازنشستگی كه گذاشته اند، دیگر هیچ امیدی هم نداریم كه بخواهیم جایی پستی بگیریم! اینها بعنوان كسی كه چندین دهه در امور فرهنگی این كشور كار كرده ام واقعا تجربه و نظر واقعی من است. همین نظریه ولی فقیه و وجود ولی فقیه برای كشور ما یكی از نعمت های الهی است؛ این را آقای پروفسور رفیع پور هم تلاش كردند در كتاب «مبادا كه ایران ویران شود» با استدلال علمی نشان دهند.
در آنجا ایشان نظام های سیاسی دنیا را مقایسه كرده و بعد گفته اند كه چرا انگلستان هنوز پادشاه خویش را حفظ نموده است! چرا این كشورها امپراتوری شان را حفظ می كنند! ایشان استدلال كردند كه ولی فقیه ما علاوه بر آن كاركردها، به واسطه وام دار بودن از معارف اصیل قرآنی و باورشان به قیامت و اینكه خود و مخاطبش را وام دار دین می داند، نمی گذارد انحرافات بزرگی اتفاق بیفتد و این بهترین مدلی است كه می توانیم داشته باشیم. ازاین رو باید به این ذخیره و آموزه های دینمان دقت نماییم.

از طرف دیگر، عیب كار را گفتیم ولی هنرش را هم باید گفت. مثلاً ظرفیت های شخص مقام معظم رهبری و دغدغه فرهنگی ایشان را باید مد نظر قرار داد. ببینید همین كه ما امروز نشستیم و راحت در مورد حساس ترین نهادهای این كشور صدمه شناسی می نماییم، غنیمت است؛ شما زمان شاه نبودید، این‎ جور كه نمی شد حرف زد و آسیبها را گفت! هر وقت می خواستید حرف بزنید باید مستضعفین را متهم می كردید! من امروز اینجا نشستم با شما راجع به رئیس جمهور كشور حرف می زنم و نقد می كنم. متاسفانه نسل شما قدر این آزادی را نمی داند، ما كه زجر استبداد را كشیدیم می فهمیم این ها چقدر نعمت است. این نعمت آزادی كه نظام به ما داده و الآن در آن تنفس می نماییم واقعا غنیمت است. نمی گویم این حد اعلای آزادی است ولی همین را هم باید قدر دانست. امروز مردم بدون نگرانی حرفشان را به شما و به مسئولان می زنند.
یا مثلا تجربیات عظیمی كه ما در جنگ به دست آوردیم بسیار پرارزش بود؛ البته بیشتر برخورد احساسی با این تجربیات كردیم و اگر این تجربیات دست كشورهای غربی بود، صدها دانشمند از دل آنها، نظریه های علمی بسیاری را برای اداره كشورشان استخراج می كردند. مثلا ما ارزان ترین سرباز دنیا را داشتیم؛ یعنی مادری فرزندش را می فرستاد به جبهه و بچه هم اصلاً حقوق نمی خواست! تازه آن مادر یك مشت پسته مغز می كرد و می گفت خودت با رفیقانت بروید آنجا با هم بخورید، یعنی حتی بار اقتصادی جبهه را هم كم می كرد. این ها جزء معجزات الهی است كه خدا در قرن بیستم برای ما انجام داد.
امروز یك سرباز آمریكایی می آید و شما ببینید چقدر باید او را تجهیز كنند و چه میزان حقوق باید به او بدهند و.... تازه باز اینجا كه می آید، تا بچه های ما دستگیرش می كنند، بدنش می لرزد. اما در كشور ما بچه ۱۶ ساله می آید، مادرش تدارك راهش را هم می كند و بدون حقوق می گوید برو جانت را فدای نظام كن. این تجربیات را نباید دست كم بگیریم. یك جمعیت انبوه وفادار به نظام اسلامی همیشه در صحنه حضور دارند و بدون چشمداشت ایثارگری می كنند، این ها سرمایه های ماست.
اما در كنارش آن معضلاتی كه گفتیم را داریم و باید حل نماییم. من می خواهم از این ها استفاده كنم بگویم همان گونه كه حضرت آقا خطاب به جوانان توقعات خویش را مطرح می كنند. رسانه ها باید این جنس تجربیاتی كه داریم و می توانیم صریح و بی پرده حرف بزنیم را برای نسل جوان باز كنند و تبیین كنند كه راه بازگشت ما، پناه بردن به غربی نیست. آنها اصلاً نه ما را می پذیرند، نه كاری برای ما خواهند كرد، بلكه ما را متلاشی می كنند، چون می گویند اینها را اگر نجات دهیم، یك روز دوباره چموشی می كنند.
وضعیت ما مثل آن سردار اندلس است كه تا پیاده شد كشتی پشت سرش را آتش زد و گفت جلو شما دشمن است و عقب هم دریاست. سربازها ناچار بودند مقاومت و مبارزه كنند. ما هم چاره ای جز این را نداریم كه متكی بر مبانی دینی و ملی خودمان یك تمدن متعلق به خودمان برپا نماییم. این هم یك نسل جدیدی را طلب می كند كه مزد نهایی كارش را از در دنیا نخواهد؛ یعنی نخواهد مردم به او احترام بگذارند، نخواهد مردم برایش شعار بدهند، نخواهد یك زندگی توأم با رفاه كامل و بدون كمبود داشته باشد. این راه، یك زندگی متوسط بیشتر نمی دهد. اگر غیر از این شد راه را اشتباه رفته اید و در آن مسیر نمی گردد آرمانهای انقلاب را محقق كرد.
البته امكان دارد حقوقتان بالا باشد ولی اگر این حقوق بالا تبدیل به یك ماشین متفاوت شد كه خودتان با ماشین اداره رفت و آمد كردید و آن ماشین زیر پای پسرتان بود و پسرتان برود با این ماشین رفیق هایش را جابه جا كرد و... می گویند عجب بخوربخوری در كشور است. این بچه وزیر است، ماشین اداره هم زیر پایشان است، چه حالی می كنند و این كشور دست یك مشت دزد است! مردم این طور تعبیر می كنند. ازاین رو شما اگر می خواهید وزیر باشید باید مراقب باشید ماشین اداره را زیر پای خودتان و بچه تان نیندازید. یا ماشین لوكس از پول های خودتان نخرید و به فرزندتان بدهید! حتی اگر ارث پدرتان هم باشد نباید این كار را بكنید. اگر وزیر شدید و می خواهید در خدمت انقلاب باشید باید شما و بچه و نوه و داماد و... ساده زندگی كنید.
آن كسی كه بچه مرجع تقلید است، مسئولیت های مضاعفی دارد. حالا كه بچه مرجع تقلید و داماد او شدید، زندگی تان باید از متوسط طلبه ها هم پایین تر باشد، وگرنه طلبه ها را هم گرفتار بدبینی می كنید و آنها بدبینی را اشاعه می دهند. این ها لوازمی بود كه انتظار بود در جمهوری اسلامی یك سازمان امور اداری اسلامی شكل بگیرد و این ها را بفهمد
حالا بگویید این ارث پدربزرگشان است و من نمی توانم كار كنم. بگویید پدربزرگشان خواسته یك خانه ۵۰۰ متری به اینها بدهد، می گویم ایرادی ندارد، شما كه نمی توانید این‎ ها را برای مردم توضیح بدهید، از وزارت استعفا بدهید و كنار بروید وگرنه صدمه های فرهنگی رفتار شما سر جایش هست و همین نهضت آقازاده ها هم از همینجاها آغاز شد و ما داریم تبعاتش را در این كشور می بینیم.
حتی آن كسی كه بچه مرجع تقلید است، مسئولیت های مضاعفی دارد. حالا كه بچه مرجع تقلید و داماد او شدید، زندگی تان باید از متوسط طلبه ها هم پایین تر باشد، وگرنه طلبه ها را هم گرفتار بدبینی می كنید و آنها بدبینی را اشاعه می دهند. این ها لوازمی بود كه انتظار بود در جمهوری اسلامی یك سازمان امور اداری اسلامی شكل بگیرد و این ها را بفهمد و بگوید هر كسی مقرر است مسئول و وزیر و وكیل و استاندار و... شود، باید خودش و خانواده اش آموزش ببیند و به آنها بفهمانند كه سبك زندگی شما نمی تواند هرجوری كه خواستید باشد. باید به آنها فهمانده می شد كه چرا این ضوابط لازم است؛ باید بدانند اگر می خواهید انقلاب اسلامی سیره زندگی حضرت علی (ع) و فرهنگ عاشورا را می خواهید برای مردم تبیین كنید باید اینها را رعایت كنید و الا حرفهای شما بر منبر و در تلویزیون و... انتظار بوجود می آورد و اگر خودتان عامل نباشید همه چیز زیر سوال می رود. وقتی راجع به زندگی حضرت علی (ع) و نان خشك در روغن زدن صحبت می كنید، این ها پس ذهن مردم می ماند می گویند ما كه نمی خواهیم وزیر ما آن گونه باشد، ولی لااقل خانه اش كاخ نباشد! بعد كه آرام آرام فراوانی پیدا كرد، شما می شنوید كه می گویند كل سیستم فاسد است. بعد حضرت آقا باید بگویند كه سیستم فاسد نیست، بلكه تك چهره های خیلی مؤثر مسئله دار شدند و مردم دارند جمع بندی می كنند.
حالا ما باید توضیح دهیم كه چرا كلیت سیستم فاسد نشده است بلكه مدام این ها دارد بیرون می زنند و مردم فقط اینها را می بینند. اگر سیستم فاسد شده بود همه این آدمها را در خود هضم می كرد و می شد مانند زمان شاه. در آن زمان مثلا سرمایه دار فاسد بود و می دانست اگر دو دونگ از این سرمایه را به نام ولیعهد بكند، دستگیر نخواهد شد. ازاین رو همه این سرمایه دارها به دربار وابسته بودند. طرف می آمد می گفت خانم اشرف ما دلمان می خواهد یك دونگ این كارخانه برای شما باشد! اشكالی دارد؟ خانم اشرف می گفت نه، وكیلم را می فرستم به نام من كنید. بعد تا مالیات برایش می فرستادند، یك نامه به مسئول دفتر اشرف می دادند كه این پدرسوخته ها نفهمیدند كه خانم اشرف اینجا شریك است، خود شما حل كنید. او هم یك تلفن می كرد و می گفت من مسئول دفتر خان اشرف هستم، پدرسوخته ها جایی كه خانم اشرف هستند برگه مالیات بردید؟! امروز چنین چیزی در كشور ما نیست. مشكل ما مشكل فرهنگی است؛ ما به مردم نفهماندیم كه اگر بیرون از ضوابط و قوانین پولدار شدید، حرام است و باید از حرام اجتناب كرد. وقتی ما این قدر روی قانون تاكید می نماییم، از آن طرف باید سازوكار وضع قانون درست باشد؛ یعنی وقتی به نماینده مجلس می گویید كه می تواند ۵ مشاور داشته باشید، او نتواند پسرخاله، پسرعمو، پسردایی و... را دورهم جمع كند تا بشوند مشاورانش؛ پولش را از بیت المال می گیرد و این ‎ها هم دورهم، همدیگر را تأیید می كنند.
بنابراین نظام جمهوری اسلامی آدم سالم می خواهد تا ساختارها را اصلاح كند تا این ساختارها آدم ها را فاسد نكند. ما هم آدم سالم و هم ساختار سالم می خواهیم، اما نقطه شروع آدم سالم می باشد كه ساختارها را اصلاح كند. همه می گویند ساختارها خراب است، اما ما كه تجربه كار فرهنگی داریم، می گوییم این ساختارها را چه كسی مقرر است درست كند؟ آدم ‎ها باید ساختارها را اصلاح كنند تا به سمت سلامت كامل پیش برویم و الا با یك دور باطل مواجه خواهیم بود.
 

1397/12/04
17:55:21
5.0 / 5
4679
تگهای خبر: حوزه هنری , سبك زندگی , فرهنگ , موزه
این پست جاوید شو را پسندیدید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۲ بعلاوه ۳
جاوید شو جاوید شو